ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
پاندمیک و نظم سیاسی از نگاه فوکویاما
آیا کرونا نظم سیاسی جهان را تغییر میدهد
ترجمه: منصور بیطرف
دبیر گروه اقتصادی
فرانسیس فوکویاما، نظریه پرداز سیاسی جهانی، در آخرین نوشته خود که هفته گذشته در نشریه فارن افیرز منتشر شد به تفسیر پیامدهای کرونا ویروس بر اقتصاد و سیاست جهان پرداخت. نویسنده کتاب «هویت: تقاضای کرامت و سیاست نفرت» در این مقاله که خطاب به رؤسای حکومت ها و دولتها نوشته بیان کرده است که ،« بحرانهای اصلی و مهم پیامدهای مهمی داشتند که معمولاً دیده نمیشدند. رکود بزرگ، انزوا گرایی، ملیگرایی، فاشیسم و جنگ جهانی دوم را راه انداخت - اما همچنین منجر به «نیودیل»، ظهور ایالات متحده بهعنوان یک ابر قدرت جهانی و در نهایت استعمارزدایی شد. حملات یازدهم سپتامبر باعث دو تهاجم شکست خورده امریکا، شکلهای تازهای از
افراط گرایی شد. بحران مالی سال 2008، موجی از پوپولیسم ضد نهادی را ایجاد کرد که رهبرانی را در سراسر جهان جایگزین کرد. تاریخ نگاران آینده تا حد زیادی اثرات پاندمیک کرونا ویروس را رهگیری خواهند کرد؛ چالشهایی در آینده خودشان را بروز خواهند داد.»
فوکویاما با اشاره به این نکته که،« تقریباً روشن است که چرا تا به الان برخی از کشورها در برخورد با بحران بهتر از دیگران عمل کردند و دلایلی هم وجود دارد که فکر کنیم این روند هم ادامه خواهد یافت. این دیگر به نوع رژیم ربطی ندارد. برخی از دموکراسیها خوب عمل کردند اما برخی دموکراسیها خیرو همین موضوع برای حکومتهای استبدادی هم صدق میکند. عواملی که مسئول واکنشهای موفقیتآمیز پاندمیک هستند ظرفیت، اعتماد اجتماعی و رهبری را از خود نشان دادهاند. کشورهایی که تمامی این سه عامل را - دستگاههای دولتی صالح، دولتی که شهروندان به آن اعتماد دارند و گوش فرا میدهند و رهبران مؤثر - دارند، به طور چشمگیر عمل کردند و آسیبها را محدود کردند. کشورهایی که حکومتهای ناکارآمد، جامعه دو قطبی شده یا رهبری فقیر دارند خیلی بد عمل کردند و شهروندان و اقتصادشان را رها و آسیب پذیر کردند.»
در مقاله این استاد علوم سیاسی دانشگاه استنفورد آمده است که، «هر چقدر بیشتر درباره کووید19 یاد میگیریم، بیماری ای که کرونا ویروس تازه مسبب آن شده است، بیشتر به نظر میآید که بحران طولانیتر خواهد شد، که به جای چند فصل چندین سال طول خواهد کشید. به نظر میآید ویروس کمتر ازآنچه ترسیده میشد باعث مرگ و میر شود اما خیلی مسری است و غالباً بدون علامت منتقل میشود. ابولا خیلی مرگ آور است اما به سختی گیر میافتد؛ قربانیان پیش از آنکه بتوانند آن را به دیگری منتقل کنند، سریع میمیرند. کووید19، ضد این است که به معنای آن است که مردم آن را آنطور که باید جدی نمیگیرند و به همین خاطر ادامه دارد و ادامه خواهد داشت و در سراسر جهان گسترش مییابد و باعث مرگ و میرهای وسیع خواهد شد. دیگر مهم نیست که کشورها بتوانند اعلام پیروزی بر بیماری بکنند؛ بلکه در عوض اقتصادها همراه با موجهای آهسته و پی در پی عفونت به آهستگی و آزمایشی باز میشوند. امید برای بهبود V شکل اقتصاد به طور خوشبینانهای وسعت گرفته است. در حالی که به احتمال خیلی زیاد یک شکل L خواهد داشت که دنباله بلندی خواهد داشت و به سمت بالا انحنا خواهد یافت یا مجموعهای از Wها را خواهد داشت.»
او مینویسد: «از لحاظ اقتصادی یک بحران طولانی به معنای ورشکستگی بیشتر اقتصاد و سرمایهگذاری نکردن برای صنایعی مانند فروشگاههای بزرگ خرید، فروشگاههای زنجیرهای خرده فروشی و مسافرت خواهد بود. ده ها سال بود که در اقتصاد ایالات متحده مرتبههای تمرکز بازار بهطور پیوسته رو به بالا بود و پاندمیک این روند را به جلوتر هل داد. فقط بنگاههای بزرگ با منابع فراوان مالی قادر خواهند بود که از این طوفان رهایی یابند و غولهای فناوری همچنانکه تراکنشهای دیجیتالی اهمیت بسزایی پیدا میکنند، اکثر منافع را از آن خود خواهند کرد.»
درباره پیامدهای سیاسی کرونا، فوکویاما چنین نظر میدهد که، «پیامدهای سیاسی آن میتواند حتی قابل توجهتر باشد. جمعیت میتواند برای مدت کوتاهی، نه همیشه، کنشهای قهرمانانه ایثارگری را نشان دهد. یک اپیدمی طولانی مدت که همراه با از دست دادن شغل، رکود دامنه دار و بار بدهی سنگین باشد بدون شک تنشهایی را ایجاد خواهد کرد که به یک واکنش شدید سیاسی منجر خواهد شد - اما علیه چه کسی هنوز معلوم نیست.» فوکویاما درباره رفتار امریکا در خصوص کرونا این چنین مینویسد: «ایالات متحده بسیار بد این واکنشها را سر همبندی کرد و دیده میشود که اعتبارش به طور وحشتناکی دارد سقوط میکند.شیفت توزیع جهانی قدرت به سمت شرق ادامه خواهد یافت زیرا آسیای شرقی بهتر از اروپا و ایالات متحده وضعیت را مدیریت کردند. حتی با آنکه پاندمیک ابتدا در چین ریشه انداخت و پکن هم از همان ابتدا آن را مخفی نگه داشت و گذاشت تا گسترش یابد اما چین از بحران حداقل در یک دوره نسبی بهرهاش را برد. دیگر دولتها هم در وهله اول خیلی ضعیف عمل کردند و سعی کردند که آن را مخفی نگه دارند که پیامدهای بسیار مرگباری برای شهروندان شان در پی داشت. اما حداقل پکن قادر شد که کنترل اوضاع را دوباره بهدست گیرد و به چالش بعدی برود و اقتصادش را بسرعت و پایدار به حالت اول برگرداند. اما در مقابل ایالات متحده بسیار بد این واکنشها را سر همبندی کرد و دیده میشود که اعتبارش به طور وحشتناکی دارد سقوط میکند.امریکا ظرفیتهای ایالتی بالقوهای دارد و در بحرانهای اپیدمیولوژیک قبلی رکوردهای چشمگیری از خود بر جای گذاشت اما در بحران فعلی جامعه بشدت دو قطبی شده و رهبر بیکفایت مانع از آن شد که حکومت بهطور مؤثر عمل کند. رئیس جمهوری بهجای آنکه وحدت را ارتقا بخشد، افتراق را شعله ور کرد، توزیع کمکها را سیاسی کرد و مسئولیت تصمیمهای کلیدی را بر عهده فرمانداران گذاشت و به جای آنکه نهادهای بینالمللی را تقویت کند به آنها حمله کرد و مشوق مخالفتها علیه آنها در زمینه بهداشت جهانی شد. جهان میتواند از طریق تلویزیون ببیند و در یک مقایسه شفاف از سرعت عمل چین متحیر شود.»
فوکویاما در بخش دیگری از مقالهاش این چنین نتیجهگیری میکند که، «پاندمیک طی سالهایی که خواهد آمد میتواند منجر به سقوط نسبی ایالات متحده، ادامه اضمحلال نظم بینالمللی لیبرال و ظهور فاشیسم در سراسر جهان شود.همچنین این امر میتواند منجر به تولد مجدد دموکراسی لیبرال شود، سیستمی که در بسیاری از زمانها باعث بدبینی گیجکنندهای شده بود که قدرت باورنکردنی مقاومت و تجدیدپذیری را از خود نشان میدهد. عناصر هر دو دیدگاه در مکانهای مختلف ظهور خواهند کرد. متأسفانه تا زمانی که روندهای فعلی به طور چشمگیری تغییر نکنند، پیشبینی عمومی تیره و تار است.»
منبع: فارنافرز
نامه وزارت خارجه چین به سازمان ملل و شورای امنیت
پکن با تمدید تحریم تسلیحاتی ایران مخالف است
گروه سیاسی/ وزیر خارجه چین هم در حمایت از لغو تحریمهای تسلیحاتی ایران دست به قلم شد. بعد از نامه سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه، حالا «وانگ یی» وزیر خارجه چین هم با ارسال نامهای به دبیرکل سازمان ملل و رئیس شورای امنیت سازمان ملل اعلام کرد: «چین قاطعانه از اعتبار قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل و برجام حراست میکند و با اقدام امریکا در تلاش برای تصویب تمدید تحریم تسلیحاتی علیه ایران در شورای امنیت موافقت نخواهد کرد.»
به گزارش ایرنا از رادیو بینالمللی چین، «وانگ یی» در این نامه که به تازگی برای «آنتونیو گوترش» دبیرکل سازمان ملل و «نیکولاس ده ریویر» نماینده فرانسه در سازمان ملل و ریاست دورهای شورای امنیت نوشته، آورده است: «چین بر آن است که کلیه مفاد قطعنامه شماره ۲۲۳۱ شورای امنیت از جمله قسمت مربوط به موضوع تحریم تسلیحاتی باید با دقت به اجرا گذاشته شود.»
وزیر امور خارجه چین با اشاره به اینکه امریکا به طور یکجانبه از برجام خارج شده و تحریمهای یکجانبه و غیرقانونی علیه ایران را از سر گرفته است که نقض توافقنامه و قطعنامه شماره ۲۲۳۱ شورای امنیت است، از ایالات متحده خواست که از تحریمهای یکجانبه و «مدیریت درازدستانه» که هیچ پایه و اساسی در حقوق بینالمللی ندارد، صرف نظر کند و به مسیر صحیح یعنی پیروی از برجام و قطعنامه شورای امنیت بازگردد و به اتفاق طرفهای دیگر، برای حفظ سیستم بینالمللی منع گسترش سلاحهای هستهای و صلح و ثبات خاورمیانه تلاش کند. وانگ یی افزود: «امریکا با خروج از برجام، دیگر بخشی از این توافقنامه نیست و حق ندارد از شورای امنیت بخواهد ساز و کار ماشه مبنی بر «ازسرگیری سریع تحریمها» را فعال کند.»
او یادآوری کرد: «چین برای حفظ برجام و قطعنامه شورای امنیت و چندجانبهگرایی و پیش رفتن به سوی حل موضوع هسته ای ایران به روش سیاسی، با طرفهای مختلف و جامعه بینالمللی همکاری خواهد کرد در عین حال، ما همچنین از حقوق و منافع مشروع خود قاطعانه دفاع خواهیم کرد.»
نامه وزیر خارجه چین در دفاع از لغو تحریمهای تسلیحاتی ایران پس از آن است که امریکا تلاشهایی را برای ممانعت از اجرای تعهد شرکای برجام و لغو تحریمهای تسلیحاتی ایران آغاز کرده است. این تحریمها قرار است در 27 مهرماه پیش رو برداشته شود. حالا به نظر میرسد با اعلام موضع صریح چین در همراهی با روسیه این دو کشور عملاً اعلام کردهاند که هرگونه قطعنامه پیشنهادی برای تحریم تسلیحاتی ایران را وتو خواهند کرد.
از سوی دیگر محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران در صفحه توئیتر خود با به اشتراک گذاشتن تصویری از متن نظر مشورتی دیوان بینالمللی دادگستری در سال ۱۹۷۱ (مورد نامیبیا) به عنوان یکی از مبانی حقوقی برای مخالفت با ادعای واهی دولت ایالات متحده برای بازگرداندن تحریمها علیه ایران، نوشت: «امریکا تلاش کرده است تا تنش با ایران را افزایش دهد و با قلدری، دیگران را به تبعیت از خود وادارد.» وی در ادامه نمونههایی از تنشزاییهایی امریکایی علیه ایران را لیست کرد: «اما [امریکا] به قتل تروریستی در عراق، همدستی در جنایات جنگی در یمن و فلسطین، دزدی دریایی، نقض برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ و تصمیمات آژانس بینالمللی انرژی اتمی اعتراف کرده است.»
رئیس دستگاه دیپلماسی ایران سپس با تأکید بر ناتوانی امریکا در بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل یا تمدید تحریم تسلیحاتی علیه تهران، افزود: «امریکا هیچ حقی برای سوءاستفاده از سازمان ملل و آژانس بینالمللی انرژی اتمی جهت بدنام کردن ایران ندارد.» پیشتر انگلیس، فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا نیز بیانیه مشترکی صادر و تأکید کرده بودند که به تلاشهای خود به منظور حفظ برجام ادامه خواهند داد. جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا هم یادآوری کرده بود که امریکا عضوی از برجام نیست و لذا نمیتواند از طریق این توافقنامه علیه ایران اقدام کند.
سفر ظریف به آنکارا و مسکو
سیدعباس موسوی، سخنگوی وزارت خارجه از سفر این هفته ظریف به ترکیه و روسیه خبر داد و گفت: وزیر خارجه ایران یکشنبه و دوشنبه در سفری کاری به آنکارا و مسکو با همتایان خود درباره روابط دوجانبه و مسائل منطقهای و بینالمللی به گفتوگو میپردازد.
رئیس جمهوری در آیین بهره برداری از طرح های ملی استان های خراسان رضوی و اصفهان مختصات تولید ملی را تشریح کرد
معادن را از حبس آزاد کنید
در تولید فولاد از رتبه دهم در حال حرکت به سمت رتبه هشتم هستیم
امروز معادن کشور به واسطه اینکه امتیاز آنها در یک ورق به برخی افراد داده شده حبس شدهاند
و باید این معادن را از حبس نجات دهیم به کسانی که این ورق پارهها را در اختیار دارند مهلت داده و اگر نتوانستند
در این مهلت معادن را فعال کنند آنها را به مردم واگذار کنیم مردم بدانند افتتاح پروژه ها نه در شرایط عادی و طبیعی
بلکه در شرایط سخت تحریم و شیوع کرونا انجام می شود
دستورات روحانی به وزیران بهداشت و مسکن
رئیس بانک مرکزی و سرپرست صمت
مطالبات بانک مرکزی از کره جنوبی از همه راه های ممکن پیگیری شود طرح ها و دستورالعمل های لازم برای حل معضل و کنترل قیمت مسکن تا فردا آماده شود در زمینه ساماندهی و کنترل قیمت ها در بازار لوازم خانگی اقدام سریع صورت گیرد
باید تلاش کنیم تا مرحله سوم مدیریت مقابله با بیماری کوید 19 تحت عنوان «سازگاری با کرونا» نیز به بهترین شکل اجرا شود
2، 7، 8و10
کشاورزان باوجود ممنوعیت قانونی همچنان زمین های زراعی را آتش میزنند
دودی که به چشم خاک هوا و جنگل میرود
زهرا کشوری
خبرنگار
با گذشت سه سال از تصویب قانون هوای پاک همچنان زمینهای زراعی توسط کشاورزان آتش زده میشود تا دود آن به چشم خاک و جنگلهای کشور برود. بر اساس ماده 20 این قانون و ماده 688 قانون مجازات اسلامی، آتش زدن کاه و کلش ممنوع است اما اجرا نشدن این قانون باعث شده تا آتش زدن زمینهای زراعی به یکی از علل جدی وقوع و گسترش آتشسوزیها در رویشگاههای جنگلی تبدیل شود. «حسین اسدی» استاد دانشگاه تهران و عضو انجمن علوم خاک ایران یکی از دلایل آتش زدن بقایای محصول توسط کشاورزان را آمادهسازی زمین وتقویت آن برای سال بعد عنوان میکند والبته متذکر می شود، این کشاورزان نمیدانند با این آتشسوزی، زمین کلوخی و سفت میشود و سال آینده باید «آب» بیشتری صرف کشت محصولات خود کنند و بهطور طبیعی هزینه تولید محصول بیشتر بپردازند. اسدی، آتش زدن زمین توسط کشاورزان را سادهترین راه عنوان میکند که مضرات بسیار بدی برای خاک، هوا و پوشش گیاهی دارد. آتشسوزی زمینهای کشاورزی ابتدا زهر را بهکام خاک میریزد و اجازه نمیدهد که بقایای «مواد آلی» در چرخه طبیعی به زمین برگردد و قوت و توان خاک حفظ شود. به گفته اسدی با آتشی که بهجان زمینهای زراعی میافتد خاک دچار فقر مواد آلی میشود. کشاورزان نمیدانند همین آتش یکی از دلایلی است که میزان برداشت محصول را هر سال کاهش میدهد. این آتش زدنها فقط به خاک زخم نمیزنند دمای هوا را هم زیاد و راه نفس کشیدن را برای زیستمندان آن سخت می کنند. چند هفته پیش بود که یک کشاورز در منطقه شوش بقایای زمین کشاورزی اش را به آتش سپرد. این آتش دامن درختهای جنگلی خوزستان را گرفت و آنقدر ادامه پیدا کرد که دید رانندگان مسیر ترانزیتی اهواز و شوش را هم بست. نتیجه آن یک تصادف زنجیرهای بود که به بسیاری از خودروها خسارت وارد کرد و باعث زخمی شدن چند نفر شد. اسدی این روش کشاورزان را یکی از علل گرم شدن زمین و ایجاد گازهای گلخانهای میداند. او میگوید: «وقتی زمین زراعی میسوزد، مواد عالی ذخیره شده در خاک تبدیل به co2 میشوند، به اتمسفر برمیگردد و باعث ایجاد گازهای گلخانهای میشوند.» تلخی ماجرا بههمین جا ختم نمیشود. دود این آتشسوزیها گاهی به چشم جنگلهای زاگرسی و هیرکانی میرود تا سرزمین خشک و نیمه خشک ایران بیشتر شکننده شود. او یکی از معضلات بزرگ زیست محیطی را آتشسوزی شالیزارها در گیلان و مازندران میداند. البته «هادی شفیعی» کارشناس سازمان جنگلها اعتقاد دارد از وقتی کمباینها به کمک کشاورزی آمده دیگر زارعان گیلانی شالیزارها را آتش نمیزنند. او به «ایران»میگوید: «کمباین ساقه برنج را از کف میبرد اما قبلاً کشاورزان با داس ساقه را از کمرکش میبریدند. حدود نیم متر از کاه و کلش باقی میماند که باعث تولید «کرم ساق خوار» میشد. کشاورزان راه رهایی از این کرم را آتش زدن میدانستند.»
جرمی که همچنان اتفاق میافتد
اسدی عضو انجمن خاک ایران میگوید: «قانون مجازاتی برای کشاورزانی که اقدام به آتش زدن زمین زراعی میکنند مصوب کرده اما متأسفانه اجرا نمیشود.» او اعتقاد دارد که جهاد کشاورزی باید کشاورزان را بهسمت استفاده از تجهیزات و ادوات «خاک ورزی» ببرد. او گام مؤثر در این ماجرا را، رفتن کشاورزان بهسمت «کشاورزی حفاظتی» یا کشاورزی بدون شخم میداند. به گفته او جهاد کشاورزی باید بهسمت آموزش کشاورزان برای استقبال از این روش برود. او اعتقاد دارد که کشاورزی حفاظتی در دراز مدت بهنفع کشاورزان است: «این روش در سه سال اول شاید بازدهی خوبی نداشته باشد چون زمین فرصتی میخواهد تا مواد آلی از دست داده در آتشسوزیها را به دست بیاورد اما در درازمدت به افزایش تولید محصولات منجر میشود.» به گفته او کشاورزان بهدنبال نتایج کوتاه مدت هستند و برای رفتن بهسمت روشهای به روزتر مقاومت میکنند. این مقاومت باعث شده تا پای کشاورزان بهعنوان یکی از متهمان اصلی آتشسوزیهای جنگلهای کشور همچنان در میان باشد. بر اساس آمارهای رسمی تنها در گلستان بهعنوان یکی از استانهای مساعد کشاورزی، ۶۸۰۰ کیلومتر مرز مشترک بین جنگلها با زمینهای زراعی وجود دارد که آتش زدن کاه و کلش مزارع، مخصوصاً گندم و جو در بسیاری از مواقع حریق را به جان این رویشگاه میاندازد. این مرز مشترک در استانهای دیگر کشاورزی ایران نیز وجود دارد و «زاگرس» و «جنگلهای هیرکانی» را بشدت تهدید میکند. گاهی اوقات کشاورزان اقدام به کشت زیر اشکوب میکنند که آتش را زیر چتر درختان میبرد. محمد درویش معاون سابق سازمان حفاظت محیط زیست هم به «ایران» میگوید: «برخی از کشاورزان هنوز عادت دارند تا باقیمانده اراضی کشاورزی را آتش بزنند. فکر میکنند با این روش میتوانند آفات را از بین ببرند.» بهگفته درویش بعضی از دامداران هم فکر میکنند اگر درختها را قطع کنند آفتاب بیشتری به زمین میخورد و علف بیشتری برای دامشان تولید میشود آنها نمیدانند اگر درختها از بین بروند و تابآوری زمین کم و آفتاب بیشتر شود خسارت بزرگتری در صنعت کشاورزی و دامپروری در پی دارد.
راهکار چیست؟
«رضا بزانه» کارشناس ارشد کشاورزی هم میگوید:«خرد کردن بقایای کشاورزی، توزیع در سطح مزرعه، رعایت تناوب در کشت و انجام آیش، چراندن دامها و کمپوست کردن بقایا میتواند راهکار اولیه، آسان و کوتاه مدتی برای جلوگیری از سوزاندن بقایای گیاهی باشد.» او در کانال تلگرامی خود به کشاورزان توصیه میکند با مشاوره مراکز خدمات جهاد کشاورزی و کارشناسان و مروجان کشاورزی، ضمن افزایش اطلاعات و آگاهی خود از مزایای حفظ کاه، کلش و باقیماندههای محصولات کشاورزی در خاک و معایب سوزاندن بقایای گیاهی روی تولید، خاک زراعی و محیط زیست، نسبت به بکارگیری راهکارهای جایگزین اقدام نمایند. او احیای فناوری و مدیریت بقایای گیاهی را بهعنوان یکی از راهکارهای مهم برای حفظ پایداری اکولوژیک مزارع ضروری می داند ومی گوید:«مزرعه یک اکوسیستم طبیعی است و وجود موجودات زنده ذره بینی مانند قارچها و کرمها و... که باعث تولید مواد مغذی برای خاک کشاورزی میشوند، برای حفظ پایداری اکولوژیک زمین ضروری است و این در حالی است که آتش زدن بقایای محصولات موجب نابودی این میکروارگانیسمها و کاهش مواد مغذی خاک میشود.»
حمایت از پروژههای تبدیلی مانند کارخانههای تولید کاغذ و صنایع سلولزی از کاه و همچنین تولید سوخت و کود آلی از بقایای کشاورزی، بخشی از خدمات ارزش افزوده است که میتوان بهعنوان یکی از راهکارهای تأثیرگذار و مفید در جلوگیری از سوزاندن کاه و کلش، به آن اشاره کرد. اما این سؤال هم پیش میآید که چرا پس از گذشت ۳ سال از تصویب «قانون ممنوعیت سوزاندن بقایای کشاورزی» هنوز برخورد جدی با آن صورت نمیگیرد.
همچنین چرا با وجود اینکه در ادامه ماده ۲۰ قانون هوای پاک، وزارتخانه جهاد کشاورزی مکلف است مفاد این ماده را به طرق مختلف به اطلاع بهره برداران بخش کشاورزی، عشایری و منابع طبیعی برساند؛ تاکنون فعالیتهای اطلاعرسانی و آموزشی مؤثر در این حوزه انجام نشده است؟ تماس خبرنگار «ایران» با مدیرکل دفتر ترویج سازمان جنگلها به ارتباط و پاسخی دهی او به این سؤال منجر نشد.
خودمختاری در «سیاتل»
رئیس جمهوری امریکا تهدید به یورش نظامی علیه خودمختاری «کپیتال هیل» کرد
ندا آکیش / تا همین چند روز پیش «تسخیر بخشهایی از یک شهر» در ایالات متحده امریکا و «اعلام منطقه خودمختار» در آن بخشها و تهدید رئیس جمهوری امریکا به «یورش نظامی به منطقهای در کشورش» برای پایان دادن به این تسخیر برای بسیاری از امریکاییها و حتی ناظران بینالمللی بیشتر شبیه به یک فیلم تخیلی بود تا واقعیت؛ اما چنین رویداد عجیبی عصر پنجشنبه در شهر سیاتل از توابع ایالت واشنگتن رخ داد.
به گزارش واشنگتن پست، معترضان علیه نژادپرستی سیستماتیک در امریکا که ترامپ و برخی رسانههای راستگرا معتقدند از سوی گروه چپ افراطی آنتیفا هدایت میشدند، بعد از تصرف منطقهای در سیاتل، آن را «منطقه خودمختار کپیتال هیل» نامیدند.
تظاهراتهای ضدنژادپرستی که از بیش از دو هفته گذشته در پی کشته شدن جورج فلوید، سیاهپوست 46 ساله در سراسر امریکا آغاز شده، از روز دوشنبه گذشته در شهر سیاتل ایالت واشنگتن رنگ و بوی دیگری گرفت و تا آنجا پیش رفت که بخشهایی از این شهر در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه به تصرف معترضان درآمد و هیچ نیروی پلیسی اجازه ورود به این منطقه که از سوی معترضان منطقه خودمختار کپیتال هیل اعلام شده بود، نداشت. معترضان همچنین بر سر در اداره پلیس این منطقه خودمختار یک بنر بزرگ نصب کردند که روی آن نوشته شده بود، این ساختمان جزو داراییهای مردم است. خواسته معترضان این منطقه کاملاً روشن بود: انحلال پلیس شهر، ممنوعیت توسل بهزور برای متفرق کردن اعتراضها، اخراج افسران پلیس از مدارس شهر، حذف زندانها و بازداشتگاههای مربوط به کودکان و نوجوانان و پرداخت غرامت به خانوادههای قربانیان خشونت و بیرحمی پلیس. اما برای ترامپ که در تمام روزهای پرالتهاب کشورش در دو هفته گذشته حتی یک جمله آرامبخش بر زبان نیاورده تا معترضان را آرام کند، هیچکدام از این مطالبات معنایی نداشت. برای ترامپ حتی سخنان مقامات محلی سیاتل که تأکید کردند، اعتراضها کاملاً مسالمتآمیز و در چارچوب حق آزادی بیان است، بیمعنا بود. از این رو، رئیس جمهوری امریکا روزهای چهارشنبه و پنجشنبه در شبکه اجتماعی مورد علاقهاش باران توئیتری به راه انداخت و ضمن «تروریست داخلی» و «آنارشیست زشت» خطاب کردن معترضان سیاتل، آنها را تهدید کرد، علیهشان «یورش نظامی» به راه خواهد انداخت. ترامپ با حمله به شهردار سیاتل و فرماندار ایالت واشنگتن در توئیتر نوشت: «جی اینسلی، فرماندار چپ افراطی و شهردار سیاتل دارند به گونهای بازی میکنند که کشور بزرگ ما هرگز شاهدش نبوده است. همین حالا شهرتان را [از اشغالگران] پس بگیرید. اگر اینکار را نکنید من این کار را میکنم. این بازی نیست. آنارشیستهای زشت باید فوراً متوقف شوند. سریع عمل کنید.»
مخالفت شهردار سیانل و فرماندار واشنگتن با ترامپ
جنی دورکان، شهردار سیاتل هم روز پنجشنبه به حملات ترامپ پاسخ داد و به او طعنه زد که بهتر است به مخفیگاهش در کاخ سفید برود. او رئیس جمهوری امریکا را متهم کرد که با انتشار اخبار غلط درباره تظاهراتها میخواهد دیدگاه خود از «نظم و قانون» را در امریکا پیاده کند. دورکان گفت: «برقراری تجمع قانونی و به زبان آوردن حقوق قانونی و درخواست از ما برای ساختن جامعهای بهتر که در آن برای جوامع رنگین پوست برابری وجود داشته باشد، تروریسم نیست. میهنپرستی است.» شهردار سیاتل افزود: اعزام ارتش به سیاتل غیرقانونی است. من این موضوع را با فرماندار واشنگتن جی اینسلی در میان گذاشتم. من و او به مردم اطمینان میدهیم که این اتفاق رخ نخواهد داد. من میخواهم مردم بدانند که هیچ تهدید فوری درباره یورش به سیاتل وجود ندارد.
روز چهارشنبه هم فرماندار واشنگتن به ترامپ حمله کرده و در توئیتر نوشته بود: مردی که هیچ توانایی برای حکمرانی ندارد باید کاری به کار ایالت واشنگتن نداشته باشد. او همچنین غلط املایی ترامپ در نوشتن کلمه «بس کردن» در یکی از توئیتهایش درباره سیاتل را به باد تمسخر گرفته و با همان غلط املایی خطاب به ترامپ نوشته بود: توئیت کردن را بس کن.
فرماندار واشنگتن هم درباره تهدید ترامپ مبنی بر یورش نظامی به سیاتل گفت: ما اجازه نخواهیم داد خشونت نظامی از سوی کاخ سفید علیه اهالی ایالت واشنگتن رخ دهد ارتش ایالات متحده برای حفاظت از امریکاییها به خدمت گرفته شده نه برای حفاظت از شکنندگی یک رئیس جمهوری نامطمئن.»
آنتیفا، سیبل کاخ سفید و راستگراها
علاوه بر ترامپ که از اتفاقهای سیاتل بشدت برآشفته است، رسانههای راستگرای امریکا هم در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه به اعلام خودمختاری در بخشهایی از سیاتل واکنش نشان داده و با گزارشهای اغراقآمیز خود انگشت اتهام را به سوی گروه چپگرای آنتیفا گرفتند؛ گروهی که ترامپ هم در روزهای نخست ناآرامیهای امریکا هدف حمله لفظی قرار داده و خواستار قرار گرفتن این گروه در فهرست تروریسم شده بود. فاکس نیوز در برنامه چهارشنبه شب خود در گزارشی اعلام کرد: داریم درباره داوطلبان مسلح گروه آنتیفا صحبت میکنیم آنها یک منطقه عاری از پلیس برای خودشان درست کردهاند و حد و مرزهایی را تسخیر کردهاند.
ویلیام بار، دادستان کل امریکا و دیگر مقامات دولت ترامپ هم آنتیفا را پشت پرده تمام تظاهراتهای سراسر امریکا و اتفاقهای سیاتل اعلام کردند. ویلیام بار گفت: آشکارا میتوان برخی سازماندهیهای عالی را در برخی از اتفاقها و تاکتیکهای هماهنگ دید. برخی از این سازماندهیها با آنتیفا مرتبط است. برخی هم با گروههایی که بسیار بسیار شبیه به آنتیفا عمل میکنند، مرتبط است.
علیرغم ادعاهای ترامپ، بار و رسانههای راستگرا بنا بر گزارش نیویورک تایمز، هیچ سند و مدرکی وجود ندارد که نشان دهد گروه آنتیفا پشت پرده تظاهرات سیاتل یا تظاهراتهای ضدنژادپرستی سراسر امریکا بوده است. با مروری بر سابقه بسیاری از افرادی که در روزهای اخیر در تظاهرات بودند و بهدست پلیس دستگیر شدند میتوان به این نتیجه رسید که آنتیفا در این تظاهراتها نقشی نداشته است. همچنین برخلاف اتهامهایی که به معترضان مبنی بر اقدام به خشونت زده میشود، اکثر خشونتها را مقامات امنیتی فدرال علیه افرادی که هیچ گرایشی به هیچ گروه خاصی نداشتند انجام دادهاند. بهگزارش سیانان، لُری پاتریک، سخنگوی شهردار سیاتل هم نقش آنتیفا در اتفاقات سیاتل را رد کرده و گفت: مقامات شهر در منطقه خودمختار حتی یک مورد هم از حضور شبه نظامیان مسلح آنتیفا گزارش ندادهاند اما ما همچنان شرایط منطقه خودمختار را از نزدیک و به دقت رصد میکنیم.
ایران قرن
بازخوانی قرن چهاردهم
به روایت روزانه روزنامه ایران در صفحهای ویژه همراه با تصاویر و ویدئوهای دیدنی
در سایت ایران آنلاین
از طاعون تا کرونا؛ صد سال زندگی ایرانیان در بین این دو پاندمی گذشت؛ صد سالی که چهره ایران از تاول جنگهای جهانی و اشغال و استبداد پهلوی و کودتای امریکایی – انگلیسی دگرگون شد. ۴ دهه از این قرن با بزرگترین تحول سیاسی اجتماعی گذشت؛ انقلاب اسلامی ایران.
در این ۱۰۰ سال از این گربه خفته غرب آسیا، جز بحرین که در دوره پهلوی بیجنگ و جدال کنده شد، در جنگ هشت ساله با رژیم بعث وجب خاکی از ایران کم نشد.
ایرانیان در گذر این قرن، جنگ و اشغال، ترور و کودتا، استبداد و استعمار را تجربه کردند و در میانه قرن توفان انقلاب به پا خاست که شعارش استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. نیمه قرن به ناگه ایرانیان در مسیر انتخاب قرار گرفتند؛ انتخابات معنا گرفت و سرنوشت دستنوشت ما شد نه دستخط بیگانه.
نهال انقلاب هنوز نوپا بود که ترور و جنگ، تحریم و فشار بر آن باریدن گرفت اما تیر خصم به چله ننشست که انقلاب ۵۷ به چله رسید.۴۰ سالی که در آن شاهد تحولات سیاسی اجتماعی و روزهای تلخ و شیرین بسیاری بودیم.قرنی که گذشت، زندگی ایرانیان نفتی شد؛ دولتی ملی قربانی شد تا نفت ملی نماند. جویندگان طلای سیاه کودتا کردند؛ نخستوزیرانی سر خود را به باد دادند تا توفان انقلاب که به چاههای نفت برسد و آن را هم ملی کند.از نفت مسجد سلیمان به گاز عسلویه رسیدیم و بودجهها فربه شد از نفت. تا تحریم، بوی نفت را از خزانه ببرد و این سرمایه کمتر خرج روزمرگیهای ما شود.
امسال در آستانه قرنی نو، روزنامه ایران روزانه زندگی روزمره ایرانیان را مرور میکند؛ بازخوانی یک قرن در یک سال.
ایران ۱۳۰۰ به روایت روزنامه ایران با گزارشهایی از زیست اجتماعی، تحولات اقتصادی، دگرگونیهای سیاسی، دستاوردهای فرهنگی و یادگارهای ادبیاش. قرنی که با نو شدن شهر، شعر هم نو شد. قرنی که ایرانی جز با زبان شعر و داستان، حکایت خود را با سینما و موسیقی و تئاتر هم روایت کرد و صفحه قرن «ایران» مروری است بر همه این تجربههای تلخ و شیرین تا روزگار سپریشده ایرانیان روایت شود.
ما، برای فتح سوی پایتخت قرن میآییم، ما راویان قصههای شاد و شیرینیم ما راویان قصههای رفته از یادیم.
به روایت روزانه روزنامه ایران در صفحهای ویژه همراه با تصاویر و ویدئوهای دیدنی
در سایت ایران آنلاین
از طاعون تا کرونا؛ صد سال زندگی ایرانیان در بین این دو پاندمی گذشت؛ صد سالی که چهره ایران از تاول جنگهای جهانی و اشغال و استبداد پهلوی و کودتای امریکایی – انگلیسی دگرگون شد. ۴ دهه از این قرن با بزرگترین تحول سیاسی اجتماعی گذشت؛ انقلاب اسلامی ایران.
در این ۱۰۰ سال از این گربه خفته غرب آسیا، جز بحرین که در دوره پهلوی بیجنگ و جدال کنده شد، در جنگ هشت ساله با رژیم بعث وجب خاکی از ایران کم نشد.
ایرانیان در گذر این قرن، جنگ و اشغال، ترور و کودتا، استبداد و استعمار را تجربه کردند و در میانه قرن توفان انقلاب به پا خاست که شعارش استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. نیمه قرن به ناگه ایرانیان در مسیر انتخاب قرار گرفتند؛ انتخابات معنا گرفت و سرنوشت دستنوشت ما شد نه دستخط بیگانه.
نهال انقلاب هنوز نوپا بود که ترور و جنگ، تحریم و فشار بر آن باریدن گرفت اما تیر خصم به چله ننشست که انقلاب ۵۷ به چله رسید.۴۰ سالی که در آن شاهد تحولات سیاسی اجتماعی و روزهای تلخ و شیرین بسیاری بودیم.قرنی که گذشت، زندگی ایرانیان نفتی شد؛ دولتی ملی قربانی شد تا نفت ملی نماند. جویندگان طلای سیاه کودتا کردند؛ نخستوزیرانی سر خود را به باد دادند تا توفان انقلاب که به چاههای نفت برسد و آن را هم ملی کند.از نفت مسجد سلیمان به گاز عسلویه رسیدیم و بودجهها فربه شد از نفت. تا تحریم، بوی نفت را از خزانه ببرد و این سرمایه کمتر خرج روزمرگیهای ما شود.
امسال در آستانه قرنی نو، روزنامه ایران روزانه زندگی روزمره ایرانیان را مرور میکند؛ بازخوانی یک قرن در یک سال.
ایران ۱۳۰۰ به روایت روزنامه ایران با گزارشهایی از زیست اجتماعی، تحولات اقتصادی، دگرگونیهای سیاسی، دستاوردهای فرهنگی و یادگارهای ادبیاش. قرنی که با نو شدن شهر، شعر هم نو شد. قرنی که ایرانی جز با زبان شعر و داستان، حکایت خود را با سینما و موسیقی و تئاتر هم روایت کرد و صفحه قرن «ایران» مروری است بر همه این تجربههای تلخ و شیرین تا روزگار سپریشده ایرانیان روایت شود.
ما، برای فتح سوی پایتخت قرن میآییم، ما راویان قصههای شاد و شیرینیم ما راویان قصههای رفته از یادیم.
ایران قرن
ایرانیان در گذر این قرن، جنگ و اشغال، ترور و کودتا، استبداد و استعمار و از طاعون تا کرونا را تجربه کردند. امسال در آستانه قرنی نو، روزنامه ایران روزانه،زندگی روزمره ایرانیان را در صفحه ای ویژه مرور میکند؛ بازخوانی یک قرن در یک سال.
محمد فاضلی در گفت وگو ی تصویری با «ایران» از چرایی همکاری مردم و دولت و حاکمیت در مقابله با ویروس همهگیر میگوید
تجربه مدیریت کرونا را تکرار کنیم
- کیفیت مواجهه با کرونا سرمایه اجتماعی دولت را بالا برد
- اگر حاکمیت بتواند در هر موضوع دیگری اعم از برجام، رابطه با امریکا، اصلاحات بانکی، محیط زیست، برق و بازارها، منفعت مشترک میان خود و مردم را تعریف کند، میتوانیم تجربه کرونا را تکرار کنیم
مرتضی گلپور
خبرنگار
تلویزیونهای فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرفهای منفی میزنند و از فروریزی دم میزنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانههای فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله میکردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی بهنام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا میرود.
اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق میشود و میتواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد.
بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمیرود. اینکه امسال 13بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگتر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد.
هیچ کشوری نمیتواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرد، آدمهایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت میخواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند.
در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینهساز موفقیت در مقابله با کرونا شد.
در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفتوگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام میکرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفتوگو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفتوگو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متنها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند.
آنچه تاکنون بیشتر درباره کرونا گفته و دیده شده، معطوف به تبعات و آسیبهای وارده به بخشهای مختلف در کشورهاست. اما آیا این ویروس عالمگیر و البته نوع مواجهه دولتها با آن هیچ نقطه مثبتی به همراه نداشته است؟ محمد فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی معتقد است پاسخ به این سؤال نمیتواند مثبت باشد. او در گفتوگوی پیش رو به مدیریت کرونایی در ایران متمرکز شده و دستاوردهایی برای دولت در 4 ماه مقابله با این بیماری برمیشمارد. از جمله هماهنگی و همکاری و همراستایی بخشهای مختلف حاکمیت، مهیا شدن فضا برای گفتوگوی بیشتر مردم و روشنفکران با یکدیگر، از میان برداشتن برخی قواعد بروکراسی دست و پا گیر و... به اعتقاد فاضلی، بنیان اصلی فراهم شدن همکاری مردم با حکومت در این ماجرا یک منفعت مشترک بین هر دو بخش بوده است که اگر به رسمیت شناختن و تعریف این منافع مشترک به حوزههای دیگر هم سرایت یابد، تجربه کرونایی میتواند نقطه عطفی برای کارآمدتر کردن حکمرانی در ایران باشد. بر همین اساس او پیشنهاد میدهد که دستاوردهای مختلف حاصل شده حتماً باید احصا، مستند و نهادینه شود نه آنکه مثل بسیاری از حوادث دیگر به دست فراموشی سپرده شود. این استاد دانشگاه معتقد است که دولت هم در ماجرای کرونا چهره کارآمدتری از خود نشان داده و همین عملکرد باعث شده تا سرمایه اجتماعی آن بالا برود و در حقیقت حس دولتداری برای مردم بیشتر محسوس شود. بر همین اساس معتقد است که توسعه بدون دولت مقتدر امکان پذیر نیست البته یادآوری میکند که همزمان با اقتدار دولت جامعه هم باید قوی شود. فاضلی در نهایت تاکید میکند کرونا شمشیر دو لب و بسیار بران است. اگر درس نگیریم و ضعفهای خود را درک و باور نکنیم، چشمانداز روشنی پیش روی ما نخواهد بود.
برخی ادعا می کنند، تا پیش از کرونا شاهد غیبت دستاورد دولت بودیم. درباره برجام اجماعی در کشور وجود نداشت و درنهایت هم ترامپ از آن خارج شد، سال پیش ماجرای آبان ماه رخ داد و بعد از آن شلیک به هواپیمای اوکراینی. همه اینها باعث ایجاد شرایطی شد تا برخی از این شرایط بهعنوان افول دولت یا حس بیدولتی نام ببرند، اما پس از شیوع کرونا بار دیگر شاهد احیای مفهوم دولت و احساس دستاورد و کارکرد آن بودیم، تا جایی که دریافتیم، باوجود تلاشهای اپوزیسیون، دولت داشتن بهتر از بیدولتی است.
بی دستاورد بودن دولت ادعای مناقشه برانگیزی است؛ زیرا بسیاری معتقدند دولت دستاورد داشته و حتی برای همین برجام نیمهجان هم دستاوردی قائل هستند. کما اینکه امروز امریکاییها میگویند مطابق برجام، چند ماه دیگر تحریمهای تسلیحات متعارف ایران برداشته میشود و جهان باید بار دیگر تجارت سلاح برای ایران را منع کند. گذشته از این، حداقل، اگر با وزارت خارجه گفتوگو کنید، حتماً دستاوردهای بیشتری در سیاست خارجی برای شما برمی شمرد. در عرصههای دیگر هم وجود دستاورد برای دولت حتماً طرفدارانی دارد که من اکنون در موضع دفاع یا رد نیستم، فقط خواستم به این نکته اشاره کنم اینطور نیست که همگان اجماع داشته باشند دولت بیدستاورد است. به نظرم به جای صحبت از غیبت دستاورد دولت، میتوان گفت اجماعی وجود دارد مبنی بر اینکه دولت با مشکلات بسیار بزرگی مواجه است. این مشکلات یا مسائل اصلی کشور به گونهای هستند که دولت به دولت بدتر هم میشود. به عبارت دیگر، این مسألهها خاصیت گلوله برفی دارند، درست مانند گلوله برفی که در انیمیشن پلنگ صورتی دیدهاید؛ سکهای از بالای کوه پوشیده از برف رها شد و وقتی سکه به پایین رسید، شهری را نابود کرد. این مسائل هم خصیصههای گلوله برفی گونه حکمرانی و سیاست در ایران هستند. بهعنوان مثال، اگر امروز نقدینگی در کشور به دو میلیون میلیارد تومان یا بیشتر رسیده، به این دلیل است که در همه چند دهه گذشته رشد نرخ نقدینگی تقریباً کمتر از 25 درصد نبوده است. طبیعی است که با این نرخ رشد نقدینگی وضعیت به اینجا میرسد که البته در دولت بعدی وضعیت بدتری خواهد داشت. در زمینه محیط زیست هم اگر در رویکرد توسعه مبتنی بر استفاده بهرهکشانه از محیط زیست تجدیدنظر نشود، وضعیت محیط زیست در آینده بدتر خواهد شد. این امور به این معنی است که اگر این مسائل به گونهای حل نشوند که به بهبود ریشهای در حکمرانی منتهی شود، وضع دولت بعدی به مراتب از دولت فعلی بدتر خواهد بود و ما رو به بهبود نخواهیم رفت؛ زیرا اینطور نیست که مسألههای خود را حل نکنیم و درعین حال انتظار داشته باشیم به صرف اینکه آدمها یا حرفهای دولت بعد عوض میشود، وضع بهتر شود.
اما درباره بخش دوم سؤال شما مبنی بر اینکه پس از شیوع کرونا، مردم دولت را حس کردند، به باور من، حس شدن حضور دولت محصول چند عامل است. نخست اینکه بحران به حدی گسترده بود که هیچ بخشی از حاکمیت نتوانست بگوید این، مسأله من نیست. در 40 سال گذشته نادر مسائلی پدید آمدند که همه حاکمیت یکصدا آن را مسأله خودشان دانستند؛ جنگ یکی از این مسائل بود و دیگری کرونا. به همین دلیل در ستاد ملی مقابله با کرونا دیدیم که هم رئیس جمهوری نشسته و هم رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، نماینده قوه قضائیه و رئیس صداوسیما هم دور آن میز مینشستند. به این دلیل که این مسأله متوجه کل حاکمیت بود و بعد از یک هفته عمق بحران نشان داد که کرونا فقط مسأله دولت حسن روحانی نیست و اگر مهار نشود، میتواند کل حاکمیت را به چالش بکشد. مسأله دوم صداوسیما است. درست برخلاف عدهای که فکر میکنند صداوسیما اثری ندارد، یا شاید بخش تحلیل خبری صداوسیما مخاطب چندانی ندارد، معتقدم صداوسیما کماکان رسانه تعیینکنندهای است؛ گاه به شکل سازنده هم تعیینکننده است، اما از منظر تخریب، حتماً رسانه تعیینکنندهای است. به این معنی که اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق میشود و میتواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد. نکته سوم که بسیار مهم است، جهانی بودن بحران کرونا است. پیشتر هم نوشتهام که در بحران کرونا همه دولتها از امریکا تا فرانسه تا ژاپن به چالش کشیده شدند. اضافه کردم که این پدیده برای همه دولتها شگفت انگیز خواهد بود، زیرا ماهیت پیچیده یا بدخیم مسأله سبب میشود دولتها سابقه آشنایی با آن نداشته باشند. البته دولت تایوان که بهصورت موفقیتآمیزی با مسأله کرونا مواجه شد، یک استثنا بود، زیرا سابقه مقابله با بیماری سارس را داشت. به هر رو، مردم ما دیدند که پدیده کرونا مصیبتی نیست که فقط ما در آن گرفتار شده باشیم. همین جا این را نیز اضافه کنم که در روزهای نخست شیوع کرونا در ایران، بشدت نسبت به نبودن دستکش، ماسک و الکل حساسیت ایجاد شده بود و مردم ناراحت بودند. اما بعداً مشخص شد در سایر کشورها هم وضع همین طور بود؛ زیرا این اتفاق طبیعی است، به این معنی که داروخانهدار در شرایط عادی، چرا باید مقادیر زیادی دستکش و الکل بخرد و در مغازه بگذارد که کسی آن را نخرد؟ وقتی محصولی تقاضا نداشته باشد، تولید هم نمیشود. بنابراین به فرصتی نیاز بود تا شرکتها وارد شده و کمبودها جبران شود. بنابراین مردم ما هم متوجه شدند که این پدیدهای نیست که فقط دولت یا حکومت را پای آن قربانی کرد. این پدیده عالمگیر فرضیههای دیگری را هم زیر سؤال برد؛ مانند اینکه گفته شد علت شیوع کرونا در ایران، قطع نشدن پروازها به چین بود. حتماً این مسأله تأثیر زیادی داشت، اما بعداً مشخص شد کشورهایی که پروازهای خود به چین را قطع کرده بودند هم درگیر شدند. مسأله دیگری که باید به آن اشاره کرد این واقعیت است که بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمیرود. اینکه امسال 13 بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگتر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد. همین جا این را هم اضافه کنم؛ اینکه تعدادی به بسته شدن اماکن مقدس اعتراض کنند یا در را بشکنند، پدیده طبیعی و در همه جوامع شایع است، حتی در امریکا هم دیده شد که یک کشیش از تلویزیون مردم را شفا میداد. به طور کلی، مجموعه این شرایط باعث شد در پدیده کرونا مردم دریابند که تفاوت چندانی با دیگر کشورهای جهان نداریم. نکته بسیار مهم دیگر، این واقعیت است که تلویزیونهای فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرفهای منفی میزنند و از فروریزی دم میزنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانههای فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله میکردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی بهنام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا میرود. تقریباً همه نظرسنجیها از اسفند به بعد، نشان میدهند که چهره دولت بواسطه عملکردش در کرونا از گذشته بهتر شده است.
دولت در نظر شما به معنای حاکمیت است یا اینکه صرفاً دولت آقای روحانی را مدنظر دارید؟
وقتی در نظرسنجیها از مردم درباره عملکرد دولت میپرسیم، آنان رئیس جمهوری و هیأت وزیران را مدنظر دارند. بنابراین اینکه در نظرسنجیها وضع دولت بهتر میشود، یعنی نظر مردم نسبت به قوه مجریه بهتر شده است. اما همان طور که اشاره کردم، نکته اینجاست که متغیری به نام رسانههای فارسی زبان یا اپوزیسیون که در شبکههای اجتماعی دولت را تخریب میکنند، به قوت خود باقی است. پس چه عاملی سبب بهترشدن رضایت از دولت در نظرسنجیها شده است؟ من معتقدم یکی از این عوامل صدا و سیما است. اگر دولتها از درون حاکمیت، اپوزیسیون مخرب نداشته باشند، افول سرمایه اجتماعی دولتها به اندازهای نخواهد بود که در گذشته شاهد آن بودهایم. به عبارت دیگر رسانههای بیرونی نسبت به رسانههای داخلی اثر تعیینکنندهای ندارند.
همانطور که شما به مسأله بسته شدن اماکن مقدس اشاره کردید، سیاستگذاری درباره کرونا هم این ظرفیت را داشت که اختلافی باشد، مانند برجام. اما چرا ما اینجا توانستیم به سیاست اجماعی برسیم، اما برجام همچنان سیاست اختلافی باقی ماند؟ دیگر اینکه آیا تجربه کرونا میتواند نقشه راه برای حاکمیت در ایران و حکمرانی ما باشد؟
قطعاً میتواند، درباره بخش نخست سؤال شما؛ هیچ کشوری نمیتواند برنامه توسعه اجرا کند درحالی که دولتمردان احساس کنند هر کاری انجام دهند، بخش دیگری از حاکمیت اعم از رسانه یا بخش دیگری هستند که برای ناکامی این پروژه تلاش میکنند. در تعبیر دیگر، هیچ کشوری نمیتواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرد، آدمهایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت میخواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند. درس بزرگتر کرونا، همراهی و همراستایی حکومت و مردم است. در سابقه ذهنی خودم کمتر سراغ دارم که اکثریتی از جمعیت کشور، پدیدهای به بزرگی 13 بدر امسال را رقم بزنند، پدیدهای که طی آن حاکمیت و مردم با هم تصمیم گرفتند کاری را انجام ندهند؛ یعنی در خانه بمانیم. باید سازوکار این پدیده را بررسی کرد که چه اتفاقی افتاد تا این همراستایی در منافع مردم و منافع حکومت ایجاد شد.
آیا میتوان یکپارچگی حاکمیت، شفافیت در حکمرانی یا تصمیم اجماعی ستاد ملی مقابله با کرونا راکه حتی استانداران و رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی هم مشارکت داشتند در شکلگیری این دستاورد مؤثر دانست؟
بنیادیترین عامل این است که مردم برای خود منفعتی به نام حفظ جان قائل بودند. منفعت دیگر مردم این است که هرچه زودتر بیماری کووید 19 مهار شود و کسب و کارها به روال سابق بازگردد. همه میدانند توان اقتصادی امروز ما به اندازه امریکا یا فرانسه نیست. مردم فهمیدند دولت نمیتواند مانند دولت فرانسه یا آلمان در اقتصاد مداخله یا از کسب و کارها حمایت کند. بنابراین محاسبه عقلانی از سوی مردم محرز کرد که بهتر است هرچه زودتر این بیماری مهار شود. حاکمیت نیز در اینجا با مردم شریک شد. به این معنی که نشان داد هیچ انگیزهای ندارد، غیر از اینکه جان مردم را حفظ کند و با تلاش برای بازگشت سریعتر اقتصاد به روال عادی، هزینه بیشتری تحمل نکند. هر روز تعطیلی اقتصاد، یعنی بیکاری بیشتر یا خالی ماندن خزانه دولتی که تحت فشار به نقطهای رسیده است که از صندوق بینالمللی پول 5میلیارد دلار وام درخواست میکند. بنابراین پیامهایی که حاکمیت به مردم داد، قابل خوانش بود. حاکمیت ادعا نکرد و نگفت که اصلاً به کمک جهان احتیاج ندارم، بلکه 5میلیارد دلار وام درخواست کرد. بگذریم از مسأله پزشکان بدون مرز که به باور من ناشی از سیستم بروکراتیک چندپاره ما بود، اگر کشوری کمک فرستاد قبول شد؛ درحالی که در شرایط عادی معمولاً این کمکها را دریافت نمیکنیم و چه بسا به جهان میگوییم که به شما کمک کنیم، کما اینکه عدهای خواستند به ملت مستضعف امریکا کمک کنند! آنچه اتفاق افتاد، این واقعیت بود که مردم مشاهده کردند حاکمیت و دولت نمیگوید خودم بلدم یا به کمک نیاز ندارم، در مقابل رئیس جمهوری یک پیام مشخص به مردم داده است که جان و نان با هم مهم است و من دارم تلاش میکنم هم نان و هم جان مردم حفظ شود. او درعین حال انکار نکرد که در شرایط دشوار تحریمی هستیم و با اعطای وام یک میلیون تومانی به مردم، عملاً نشان داد که دستان دولت در این زمینه خالی است. مردم این پیغام را دریافت کردند که ظاهراً دولت بیش از این ندارد. در مجموع، آنچه طی این سلسله اتفاقات رخ داد، شکلگیری اصلیترین متغیر بود، یعنی هم راستایی منفعت مردم و دولت در کل حاکمیت بر یک چیز؛ هر دو ما میخواهیم نان و جان توأمان حفظ شود. مسأله مهم دیگر اینکه همه آمدند؛ هرکس به روش خود. سوم اینکه جامعه به رسمیت شناخته شد. چهارم هم اینکه قهرمانان این اتفاق از درون خود مردم متولد شدند که این نکته بسیار مهمی است. در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. حسن روحانی سعی نکرد خودش قهرمان مبارزه با کرونا شود، سعید نمکی هم سعی نکرد قهرمان شود، به یک معنا هیچ وزیری یا معاون وزیری جدی دیده نشد، آنچه دیده شد، پرستار و کادر درمان بود. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینهساز موفقیت در مقابله با کرونا شد.
درسهای این تجربه چیست؟
این تجربه به ما میگوید اگر واقعاً میخواهیم مشکلات کشور اعم از محیط زیست تا مسائل بانکی را حل کنیم، همین اتفاق باید تکرار شود. البته، در کنار این همراستایی، به سازوکار گفتوگو هم نیاز داریم. در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفتوگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام میکرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفتوگو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفتوگو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متنها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند.
به باور من، اگر موفقیتی در کرونا حاصل شد، اگر ما کمتر از بسیاری از کشورها کشته دادیم، اگر به نسبت یک کشور تحت تحریم، پایداری اقتصادی از خود نشان دادیم، محصول این عوامل چندگانه است. هرچند ممکن است عدهای این واقعیت را به رسمیت نشناسند، اما حقیقت این است که مردم ما هیچ فروشگاهی را غارت نکردند. یک طرف این مسأله، مردم هستند، اما طرف دیگر دولتی قرار دارد که توانست به گونهای عمل کند تا غارت فروشگاهها رخ ندهد، یا در ایران شاهد حمله مردم به پلیس نبودیم، درحالی که در برخی کشورهای توسعهیافته مردم در واکنش به درخواست پلیس برای استفاده از ماسک، بهصورت پلیس آب دهن میانداختند. ما شاهد چنین رفتارهایی نبودیم. این دستاورد، حاصل آن جو همراهی است که میان حکومت و مردم شکل گرفت که نقطه بنیادی آن نیز، منفعت مشترک است. اگر حاکمیت بتواند در هر موضوع دیگری اعم از برجام، رابطه با امریکا، اصلاحات بانکی، محیط زیست، برق و بازارها، منفعت مشترک میان خود و مردم را تعریف کند، میتوانیم تجربه کرونا را تکرار کنیم. درغیر این صورت، اگر مانند برجام، شدت اختلاف به حدی باشد که عدهای از مردم وزیر خارجه را امیرکبیر تصویر کنند و طرف دیگر او را خائن بنامد، در چنین شکافی نمیتوان مسألهای را حل کرد یا به دستاوردی رسید. در داستان کرونا هیچکس به خیانت متهم نشد، بلکه وزیر بهداشت به اندازه ظرفیتش دیده و تمجید شد.
تجربه نشان داده است که معمولاً دستاوردهایی مانند آنچه شما برشمردید، ثابت نمیمانند و ما نمیتوانیم آن را به یک فرایند نهادینه شده و تکرار شونده تبدیل کنیم. چه میشود کرد یا چه شرایطی باعث خواهد شد تجربه همگرایی و همراستایی بههمراه منفعت مشترک در مقابله با کرونا، به یک فرایند تبدیل شود؟
من عضو هیأت گزارش ملی پلاسکو و عضو هیأت ملی گزارش سیلابها بودهام. در روزهای نخست شیوع کرونا، براساس این دو تجربه 10 پیشنهاد را برای دولت و کل حاکمیت مطرح کردم. یکی از پیشنهادها این بود که یک گروه مستندساز، نه به معنای فیلمساز، بلکه گروهی که اسناد، مدارک و اطلاعات را ثبت و ضبط کرده و آرشیو غنی بسازند، تعیین شود تا با ثبت همه رویدادها و تصمیمها در مواجهه با کرونا، به طور دقیق مشخص شود که در مقابله با این ویروس چه کردیم؟ کجا اختلاف داشتیم و کجا اختلافهای خود را به سرعت رفع کردیم؟ یکی از دوستان نقل میکرد که قبل از کرونا اگر کسی میخواست مجوز احداث کارگاه تولید ماسک یا الکل دریافت کند، باید قریب به یک سال تلاش میکرد تا بتواند این مجوز را از بروکراسی اداری بگیرد. اما در داستان کرونا، گرفتن مجوز ساخت ماسک یا راهاندازی خط تولید الکل، به دو یا سه روز کاهش یافت. سؤال این است: چگونه است که در دوره شیوع کرونا میتوانیم 6یا 2 روزه مجوز بدهیم، اما در شرایط عادی این فرآیند یک سال طول میکشد؟ اینها تحولات و فرآیندهایی است که باید مستند شود. اما گذشته از این، به شرطی میتوانیم تجربه کرونا را به یک فرآیند تبدیل کنیم که در چند سطح این تجربه را شناسایی کنیم؛ نخست سطح «منطق موفقیت» است؛ موفقیت اینکه در مقایسه با سایر کشورها، ایرانیان کمتری بهدلیل ابتلا به کووید19 جان خود را از دست دادند یا اینکه برخی تصور میکردند کرونا باعث فروپاشی جامعه ایران میشود. همراستا شدن منافع حاکمیت و مردم، هماهنگ شدن کل حکومت و اپوزیسیون نشدن یک بخش حکومت علیه بخش دیگر میتواند سطوحی از این منطق موفقیت باشد. البته باید توجه داشت که منظور از همراستایی منافع حاکمیت و مردم، این نیست که حکومت یکطرفه به مردم گفته به نفع شما عمل میکنم و شما هم باور کنید، بلکه مردم باید ببینند و حس کنند که آنچه حاکمیت میگوید به نفعشان است. به همین دلیل معتقدم حتی اگر حسن روحانی از مردم نمیخواست که روز طبیعت از خانه بیرون بروند، باز هم اکثریتی بیرون نمیرفتند. منطق موفقیت دیگر این است که نباید خودمان اپوزیسیون خودمان باشیم. اینکه یک بخش از حاکمیت اپوزیسیون بخش دیگر باشد، تا ابد ما را به بدبختی میکشاند. باید این مسأله را حل کرد. منتقد بودن با اپوزیسیون بودن تفاوت دارد. گاهی یک رسانه خارجی از دولت حسن روحانی یا احمدینژاد یا دولت خاتمی بد میگوید، اما گاهی صداوسیمای جمهوری اسلامی بد میگوید که طبعاً اثر این دو متفاوت است. هماهنگ شدن نیز سطح دیگری از منطق این موفقیت است. ببینید! مسألههای حکمرانی و حکومتداری در جهان عمدتاً میان بخش هستند. پیشتر نوشتهام دولتی که میخواهد با کرونا مقابله کند، باید چند ویژگی داشته باشد که یکی از آنها، شناسایی نیازمندی مهار کرونا به عرصههای مختلف است. بهعنوان مثال اگر میخواهیم مقابل کرونا موفق شویم، آموزش و پرورش باید بتواند برنامههای درسی را بهصورت آنلاین دنبال کند. در این صورت نیازمند هماهنگی این وزارتخانه با وزارت ارتباطات هستیم. یا بخش آب و برق هم باید به خوبی فعالیت میکرد تا آب شهروندان تأمین شود، زیرا اگر آب نبود و شست و شوها اتفاق نمیافتاد، احتمالاً میزان ابتلا افزایش مییافت. علاوه بر هماهنگی، در مواجهه با کرونا تجربه کردیم که به استانداران اختیارات بدهیم تا خودشان تصمیم بگیرند کدام شهر را تعطیل کنند. این در کشوری که از دوره رضاخان تا امروز از تهران برای سایر نقاط کشور نسخه میپیچید، اتفاق مهمی است. بنابراین، جاهایی محلی فکر کردیم. مجموعه آنچه برشمردم، در سطح منطق میگنجد که باید این منطق را نهادینه کرد. در مسیر و تلاش برای حل هر مسأله دیگری، اعم از بانک، محیط زیست یا سیاست خارجی، اگر این منطق بههم ریخته شود، شکست میخوریم.
علاوه بر منطق موفقیت، باید سطح فنی تجربه کرونا را ثبت و ضبط کنیم. در این مدت جزئیات فنی بسیاری در کشور اصلاح شده که مسأله مجوزها یکی از آنهاست. اصلاح این امور فنی نشان میدهد که دولت یا حاکمیت تحت فشار تن به اصلاح داده است، یعنی باید پذیرفت که برخی کارها با سرعت بیشتری دنبال شود. در داستان کرونا بوروکرات هایی که عادت کرده بودند کارهای یک ساعته را در 6 ماه انجام بدهند، تحت فشار مجبور شدند دو روزه این کارها را انجام بدهند. اکنون جامعه ایران نباید کوتاه بیاید که اگر میتوان طی یک یا دو روز مجوز ساخت ونتیلاتور را داد، برای چه باید 6 ماه طول بکشد؟ نکته دیگر اینکه در داستان کرونا از برخی خط قرمزها عبور کردیم. این نکته از این نظر اهمیت دارد که هیچ سیستم، سازمان یا فردی قادر نیست بدون تعدیل کردن برخی از خطوط قرمز خود تغییرات مؤثر ایجاد کند. در این معنا اگر یک یا چند پرستار از فرط خستگی یا تحت تأثیر موج یا رسانهها، در بیمارستان رقصیدند، روز بعد آنان را بازداشت نکردیم. این را مقایسه کنید با ماجرای چند سال پیش چند جوان روی پشت بام که طی 24 ساعت بازداشت شدند. تصور کنید اگر در داستان کرونا هم چنین اتفاقی میافتاد و مثلاً در رسانهها اعلام میشد فلان خانم پرستار که رقصیده، بازداشت شده است، چه میشد؟ جالب است که امروز نه پرستاران ایرانی میرقصند و نه پرستاران دیگر کشورها. اما ما در همان هفتههای نخست، آموختیم که باید از این خطوط عبور کنیم تا بگذاریم پرستاران کار خود را انجام دهند، حتی اگر برقصند. نکته آخری که میخواهم به آن اشاره کنم، این واقعیت است که در داستان کرونا با تصویر واقعی تری از جهان مواجه شدیم، تصویری که تصور بهشت بودن بیرون از ایران و جهنم بودن ایران را ذوب کرد. در هفتههای نخست به حق از کمبود اقلام بهداشتی گلایه میشد، اما واقعیت این است که حتی در سایت آمازون هم قیمت اجناس مراقبتی یا بهداشتی که قبلاً به طور مثال یک دلار فروخته میشد، تا 50 دلار و بعضی اقلام تا 400 دلار – به روایت یکی از دوستان ساکن امریکا - نیز افزایش پیدا کرد. بنابراین در داستان کرونا با شناخت خاکستری از جهان مواجه شدیم، فهمیدیم جایی از جهان بهنام ایران که کاملاً سیاه است و جایی از جهان بهنام جهان توسعهیافته که کاملاً سفید است، وجود ندارد، بلکه همه کشورها مشکلاتی دارند البته این به معنای یکسان بودن مشکلات ما و آنها و برابر بودن شدت مشکلات نیست.
اما اگر این منطق یا چارچوبی که ترسیم میکنید در قالب یک نهاد یا فرآیندهای نهادی تثبیت نشود، نمیتوان به تداوم آن امید داشت.
ابتدا باید جملات قبل را تکمیل کنم. عبور از برخی خطوط قرمز یکی از وجوه منطق موفقیت مقابله با کرونا بود که تحمل رقص پرستاران یکی از مصادیق آن بود. اما ما از خط قرمز دیگری هم گذشتیم و آن، خط قرمز مذهبیهای تندرو بود. بسیار مهم است که در یک حاکمیت شیعی، حرم امام رضا(ع)، حرم حضرت معصومه(س) و شاهچراغ(ع) تعطیل شود. حتی نمازجمعهها هم تعطیل شدند. فکر نمیکنم در دنیای اسلام سابقه داشته باشد که در حکومت اسلامی نمازجمعه تعطیل شود. این اتفاق به این معنی است که شما ظرفیتی از خود نشان دادید که از برخی خطوط قرمز بگذرید و جالب اینکه عبور از این خطوط قرمز از پشتیبانی اکثریت مردم هم برخوردار بود. مطابق نظرسنجیها اکثریت قاطع، یعنی بیش از 85 درصد مردم که باز اکثریت این تعداد هم حتماً مذهبی هستند، خواستار بسته شدن اماکن مذهبی شده بودند. این یعنی در داستان کرونا حاکمیت به معنای واقعی به رأی اکثریت تن داد و در مقابل اقلیت تندرو ایستاد. این یکی از بزرگترین منطقهای داستان کرونا است. امروز میدانیم در هر رویداد بزرگ دیگری و در مسیر حل هر مسأله دیگری، اگر فرآیند اقناعی و اجماعسازی طی شده و به رأی اکثریت تن داده شود، احتمال موفقیت بشدت افزایش مییابد.
درست است که حاکمیت، برخی خطوط قرمز خود را تعدیل کرده است، اما برخی معتقدند انگیزه ندارد تا این منطق را به نهاد تبدیل کند و چه بسا اگر از کرونا گذر کنیم، بار دیگر شاهد عقبگرد از دستاوردهایی باشیم که به آن اشاره کردید.
من هم معتقدم این دستاوردها هنوز نهادینه نشده است. برخلاف عدهای که میگویند جهان پساکرونا بسیار متفاوت خواهد بود، معتقدم جهان پساکرونا صرفاً حاوی خاطرههای متفاوتی خواهد بود و کشورها بسته به ظرفیتهای خود تفاوتهایی ایجاد میکنند. تفاوتها بالقوه هستند و الزاماً رخ نمیدهند. مثلاً اسپانیا سالانه پذیرای حدود 85 میلیون نفر گردشگر بود. این کشور باید تصمیم بگیرد آیا میخواهد همچنان تا این اندازه به گردشگری وابسته باشد یا تغییراتی اعمال کند؟ همان طور که گفتم، اگر یک گروه مستندساز لحظهبهلحظه داستان کرونا را ثبت کرده بود، ما میتوانستیم ارزیابی و تصویر دقیقی داشته باشیم. ضمن اینکه کرونا حداقل تا یک دهه آینده در کانون بحثهای پزشکی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، مدیریت عمومی و حتی تاریخ و موضوع ساختن مجموعهای از فیلم و مستند خواهد بود. بنابراین، هرچقدر که دانش بیشتری درباره کرونا تولید کنیم، بخت بیشتری داریم تا بتوانیم موفقیتها را تثبیت و نهادینه کنیم. دوم اینکه دارندگان قدرت باید به این امر پی ببرند که هر کس قدرت بیشتری دارد، مسئولیت بیشتری بپذیرد و پاسخگوتر باشد. قدرت در ایران باید اهمیت مسأله را درک کند. یک بار نوشتم و در جایی گفتم که سال 1399 و 1400 را باید به جمعبندی درس این قرن اختصاص دهیم. نوشتم که مقدمه کتاب این قرن را رضاخان میرپنج در سودای تخت و تاج خواجه تاجدار و وراثش نوشت و مؤخره این قرن را هم ویروس تاجدار نوشت. ما باید درس این قرن را بازخوانی کنیم. زیرا بخشی از آنچه امروز هستیم نتیجه عملکرد قاجار، بخشی نتیجه عملکرد پهلوی اول و دوم و بخش دیگر نیز محصول جمهوری اسلامی است. حاکمیت باید درس این قرن را بازخوانی و تحلیل کند که آیا این شیوه کشورداری به نتیجه میرسد و از دل آن توسعه حاصل میشود؟ باید تصمیم بگیریم که میخواهیم دنبال سیاست بقا باشیم یا سیاست ارتقا؟ زیرا وقتی تلاش میکنیم سطح خود را در وضعیتی که هستیم حفظ کنیم تا به پایینتر سقوط نکنیم، این یعنی در پیش گرفتن سیاست بقا. اما این سیاست درحالی خواهد بود که اقتصاد کشورهای منطقه ما به سرعت در حال بزرگ شدن هستند. بهعنوان مثال، در 20 سال گذشته تولید ناخالص داخلی ترکیه دو برابر شده و درحال تبدیل شدن به یک اقتصاد هزار میلیارد دلاری است. در این صورت، هر سیاستی که در درازمدت فقط بر بقا تأکید کند، از قهقرا سر در میآورد. به این معنی که در درازمدت نمیتوانید در یک نقطه باقی بمانید، یا باید جلو بروید، یا اگر یک جا میمانید، بقیه جلو میروند و شما عقب میمانید. خلاصه اینکه ما باید درس این قرن را در سایه ویروس کرونا بازسازی کنیم و اتفاقاً کرونا میتواند نقطه خوبی باشد. زیرا توانستیم سطحی از هماهنگی را نشان دهیم. ضمن اینکه کاستیهای ما هم مشخص شد. مثلاً در ماجرای کرونا معلوم شد که سیستم پایش دادههای ما خوب نیست. آیا میدانیم چند دستفروش یا چند کارگر روزمزد در کشور داریم یا دقیقاً میدانیم چند نفر پس از شیوع کرونا بیکار شدند؟ مسأله این نیست که نمیتوانیم تعداد دستفروشان بیکار شده را بشماریم، بلکه به طور کلی نظامهای سنجش ما مشکل دارند. اگر میخواهیم چیزی را اصلاح کنیم، باید نظامهای سنجش را اصلاح کنیم تا دیگربار که مشکلی مانند کرونا در کشور رخ داد، بدانیم تعداد دستفروشها یا بیکار شدهها و حتی نیازمندان در کشور چقدر است. نتیجهگیری در این بخش، این است که اگر میخواهیم دستاوردها یا سطوح مختلف منطق موفقیت را نهادینه کنیم، باید دانش تولید کنیم، بر سر مطالبات خود باقی بمانیم و نگذاریم کرونا فراموش شود. ما به لحاظ ساختارها، نهادها، رویههای فرهنگی و رسانهای دچار فراموشکاری ساختاری هستیم. سقوط هواپیما یا برخورد قطار را فراموش میکنیم، یا حتی فراموش میکنیم که در سال 82 چند نفر از بچهها در استخر پارک شهر تهران غرق شدند. اما نباید بگذاریم کرونا فراموش شود. فراموش نشدن هم به این معنی نیست که هر سال یک مقاله در روزنامه منتشر کنیم، بلکه باید درباره آن دانش تولید کنیم و پیامدهای آن را بزرگ کنیم. ما احتیاج داریم کرونا را بزرگ کنیم و زیر ذره بین بگذاریم. وقتی که گزارش ملی پلاسکو نهایی شد، در جمع 10 نفره دانشگاهیان حاضر، بحث شد که ما بهعنوان دانشگاهیان این کشور، در این گزارش چه پیامی برای ملت ایران داریم. ما این گزارش را با این پیام آغاز کردیم: «پلاسکو را فراموش نکنیم.» این اتفاقی است که برای کرونا هم باید بیفتد.
قبلاً جملهای از امانوئل والرشتاین، جامعهشناس امریکایی نقل کردید به این مضمون که درست مانند نظام سرمایهداری، ممکن است از جایی ضربه بخوریم که اتفاقاً به آن امید بستیم. یعنی ممکن است آنقدر به دستاوردهای کرونا دلخوش باشیم که در نهایت خسارتها و پیامدهای منفی آن را از یاد ببریم. پیامدهای منفی کرونا برای کشور ما چه میتواند باشد؟
امانوئل والرشتاین درعبارتی به این مضمون میگوید: سرمایهداری و امریکا شکست میخورد، نه به خاطر شکستهایشان، بلکه به خاطر پیروزی هایشان. مثالی بزنم. اقلیم شناسان از گرم شدن زمین میگویند. برخی گزارشها میگویند اگر تا سال 2100 میلادی، زمین 3 تا 4 درجه گرمتر شود، حیات در آن متوقف میشود. اگر این اتفاق بیفتد، این امر ناشی از پیروزیهای بشر است، زیرا موفق شده است نفت را استخراج کند، خودروهای راحتی بسازد که بشدت بنزین مصرف میکنند، یا موفق شده آنچنان صنعت گردشگری را گسترش دهد که هر ساعت هواپیماهای بسیاری در آسمان باشند. پول و رفاهی که بشر امروز کسب کرده است، بالاترین سطح شناخته شده رفاه در طول حیات بشراست، اما همین موفقیت میتواند به نابودی حیات روی زمین هم منجر شود.
و کرونا چه پیروزیهایی دارد که میتواند خطرناک باشد؟
ممکن است تصور کنیم بر اثر شیوع کرونا هیچ شورش و اعتراضی در خیابانها مشاهده نشد و این را به حساب موفقیت خود بگذاریم. ظاهر این امر هم موفقیت است، اما واقعیت این است که در پس هر پیروزی از جنس استخراج نفت یا از جنس توسعه در سطح جهان، شکستهایی هم به زیر فرش جارو میشوند. درست است که پس از شیوع کرونا توانستیم این موفقیت را کسب کنیم که هیچ فروشگاهی غارت نشود، اعتراضی شکل نگیرد یا ظاهراً هیچ کس بر اثر گرسنگی نمرده است، اما ممکن است این موفقیتها باعث شود تا یک ناکامی بزرگ دیده نشود و این ناکامی چیزی جز این نیست که اقتصاد ما تحت تأثیر کرونا، 2 تا 3 درصد تولید ناخالص خود را از دست داده است. درست است که در دوره کرونا تصویر منسجمی از کشور ارائه کردیم و مردم هم همراهی کردند، اما باید توجه داشته باشیم که واژه مردم، یکی از مهمترین، مثبتترین و درعین حال بیمعنیترین واژههاست. وقتی از مردم سخن میگوییم، باید توجه داشته باشیم که آن بیکار کارتنخواب هم مردم است، کسی که در باستیهیلز زندگی میکند هم مردم است. بنابراین، هر قشر یا طبقه از مردم، نیازها، منافع و منابع متفاوت دارند. با علم به این واقعیت، اگر نتوانیم مردم را طبقهبندی کرده و مطابق این طبقه بندی، مشخص کنیم که کدام مردم با چه شرایطی با سیاستهای دولت همراهی کردند، نمیتوان تصویر دقیق و واقعی از جامعه داشته باشیم. آیا مردم سر سیر به زمین گذاشتند و همراهی کردند یا گرسنه خوابیدند و همراهی کردند؟ مردم در مواجهه با بحران کرونا یکدست نبودند، به یک اندازه هم آسیب ندیدند. مضافاً اینکه پدیدههای جهان به تندرو و کندرو تقسیم میشود. مثلاً زلزله در 40 ثانیه اتفاق میافتد، اما باید 40 سال تلاش کنیم تا خسارتهای آن را جبران کنیم، کما اینکه هنوز نتوانسته ایم بم را بازسازی کنیم. با وجود این، پیدایش زلزله کندرو است، یعنی حاصل هزاران سال حرکت لایههای زمین است که یک روز ممکن است 20 ثانیه حرکت کند، اما عاقبت آن 20 سال دامنگیر ما است. داستان کرونا از جنس پدیدههای اولی است، یعنی به مقیاس تاریخ بشر، سه ماه یا همان 40 ثانیه زلزله با آن درگیر بودیم، اما باید 20 سال تلاش کنیم تا عواقب آن را جبران کنیم. اخیراً در گزارشی خواندم دولت آلمان اعلام کرده است برای بازگشت به سطح اقتصاد پیش از کرونا در برخی از رستهها به دو تا سه سال زمان نیاز است. اگر اقتصاد آلمان اینگونه است، اقتصاد ایران به چه زمانی نیاز دارد تا به وضع قبل از کرونا بازگردد؟ اگر کارگاهها به سطح فعالیت پیش از کرونا بازنگشتند، تکلیف کارگران بیکارشده چه میشود؟ آنان در این مدت تحت هر شرایطی دولت را درک کردند، اما تا چه زمانی میتوانند بیکار بمانند؟ یا در بحران کرونا بهدلیل حاکم شدن روح جمعی، خیریهها بشدت فعال شده و مردم هم کمک کردند، آیا این کمکها در درازمدت باقی میماند و آیا این کمکها کافی است؟ ضمن اینکه باید به خاطر داشته باشیم که کرونا بر دیگر بحرانها یا مسألههای ساختاری ایران بار شده است. اگر آلمان، فرانسه یا ژاپن درگیر بحران کرونا شدند، هیچ کدام مانند ما به مدت 50 سال تورم دو رقمی را از سر نگذراندهاند، تحریم نبوده یا سرمایه اجتماعی آنان به اندازه ما پایین نبود. همانطور که گفته میشود ویروس کرونا بیش از همه برای کسانی که بیماری زمینهای دارند خطرناک است، ما هم بیماریهای زمینهای بسیاری داریم. اما ممکن است موفقیتهای مقابله با کرونا سبب شود چشم خود را بر این بیماریهای زمینهای ببندیم یا فکر کنیم که از همه آنها گذر کردیم.
بنابراین به تعبیر شما ما همچنان در عصر همانندی بحرانها قرار داریم.
کرونا شمشیر دو لب و بسیار بران است. اگر درس نگیریم یا درس این قرن را جمعبندی و مرور نکنیم و ضعفهای خود را درک و باور نکنیم، چشمانداز روشنی پیش روی ما نخواهد بود. سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده است کشورها باید با کرونا سازگار شوند. اما این سازگاری ملزوماتی دارد که آموزش عمومی، اعتماد مردم، پاسخگو بودن حکومت و میزان رابطه با جهان از جمله این ملزومات است، درحالی که ما در اغلب این موارد مشکلات بسیاری داریم.
یکی از دلایل موفقیت در مقابله با کرونا را توافق بر سر وجود بحران دانستید. اما درباره سایر مسائل کشور، از بانک و بیمه تا محیط زیست و سرمایه اجتماعی و روابط خارجی، برخی که از قضا صدای پرطنینی هم دارند، معتقدند که هیچ مشکلی نداریم و اینکه از بحران سخن گفته میشود، اتفاقاً زاییده ذهن امثال فاضلی است.
اول توضیح بدهم که ما چرا دائم از کاستیها میگوییم و البته راهحل هم به اندازه شناخت و توانمان ارائه میکنیم. هر که به پزشک مراجعه میکند، میگوید که مثلاً فلان قسمت بدن من درد میکند. اگر پزشک به او بگوید فعلاً به درد فکر نکن، در عوض چه دستهای خوب و موهای پرپشتی داری، یا قلبت چقدر خوب کار میکند. در این صورت او به پزشک چه میگوید؟ یا فرض کنید از یک لولهکش خواسته اید شیر خانه را درست کند، اما او به جای تعمیر شیر آب، از خانه و امکانات آن تعریف کند و بگوید با این خانه خوب نمیتوانید یک لوله ترکیده را تحمیل کنید؟ شما به آن پزشک یا این لولهکش میگویید شما به دیگر بخشهای خانه یا بدن من چکار دارید، لطفاً مسأله مرا حل کن. وقتی جامعه و حکومت با پزشک، لولهکش و مهندس سروکار دارد، میگوید مشکل را حل کن، اما وقتی به روشنفکر، جامعهشناس یا متخصص علوم سیاسی میرسد که مانند آن لوله کش یا پزشک است، انتظار دارد فقط خوبیها را ببینند و از نقاط ضعف یا کاستیها چیزی نگویند. اگر من و امثال من از کاستیها میگوییم، نه با جامعه سر دشمنی داریم و نه با حکومت، بلکه قصد و نیت اصلاح است. اگر قرار است ما فقط نیمه پر لیوان را ببینیم، به پزشکان هم بگویید هر وقت به آنان مراجعه کردید، به جای دردشناسی و درمان فقط از شما تعریف کنند.
اینکه اشاره کردید درباره بحرانی بودن برخی شرایط توافق وجود ندارد. مواردی مانند برجام بود که دولت آن را بسیار خوب میدانست و بخشهای دیگری آن را در حد خیانت میدانند. این ناهماهنگی در مسائل دیگری هم هست. به نظر من بخشی از اجماعی که درباره کرونا حاصل شد، ناشی از فراگیر بودن آن است، بخش دیگر هم بیتمایز بودن این ویروس. ابتدای شیوع کرونا نوشتم که این ویروس دموکراتیک است، به این معنا که هرکس را که مستعد باشد میکشد. چون ویروس دموکراتیکی بود، ناگهان همه حاکمیت این مسأله را جدی گرفت. به باور من نیروهایی در حاکمیت باید نشان دهند که بیکاری به اندازه کرونا میتواند کل سیستم را به چالش بکشد، محیط زیست و آب هم به همین ترتیب. نکته مهم این است که تک تک چالشهای امروز ما حاصل عملکرد کل سیستم است. اینگونه نیست که مثلاً بانکها و تورم دو رقمی را فقط حاصل عملکرد دولتها بدانیم، بلکه حاصل عملکرد ادوار مجلس هم هست یا حاصل عملکرد بخش خصوصی هم هست. امروز بهگونهای رفتار میشود که گویی بحرانهای موجود نتیجه عملکرد دولت حسن روحانی است. درحالی که پدیدهها تاریخی اند. یکی از اندیشمندان امریکایی جملهای درباره والرشتاین گفت که بسیار مهم است. او میگوید «ممکن است ما تاریخ را فراموش کنیم، اما تاریخ هیچگاه ما را فراموش نمیکند.» اگر من و شما فراموش کنیم بیماری داریم، بیماری ما را فراموش نمیکند. ببینید! بخشی از عملکرد امثال ما، خواه محقق بدانیم یا تحلیلگر، این است که نگذاریم یک جامعه فراموشی بگیرد. اتفاقاً کارکرد روشنفکر یا رسانه این است که مانند یک وجدان بیدار بایستد و بگوید غده دارید یا نزدیک به 6 میلیون نفر بیکار هستند. اگر این واقعیتها را یادآوری نکنید، اینها به خودی خود و با مرور زمان خوب نمیشوند. مثالی بزنم. اگر یک هدفون را یک هفته در جیب خود بگذارید، میبینید که بشدت در هم میپیچد. حکمرانی هم همین گونه است، یعنی اگر به مسألهها رسیدگی نکنید، مسألهها یک جا نمیمانند، بلکه هر روز پیچیدهتر و بدخیمتر میشوند. اینطور نیست که با رها کردن مسأله وضعیت آن ثابت بماند. هیچ چیزی سر جای خود نمیماند، عقب یا جلو میرود. بنابراین در حکمرانی هیچ مسأله یا سازمانی نیست که در نقطه اول خود باقی بماند، یا بقیه عقب رفتند و او به نسبت جلوتر است، یا بقیه جلو رفتند و او به نسبت عقبتر است. کارکرد روشنفکر، محقق و تحلیلگر هم این است که دائم یادآوری کند مسائل شما دارد به هم گره میخورد و از این مسیر تلاش میکند برای حل مسأله اجماع بسازد.
مباحث شما و چهرههایی مانند شما، بیشتر مربوط به حکمرانی یا شیوه اداره کشور است، اما نوع برخوردهایی که با امثال شما میشود، سیاسی و ایدئولوژیک است.
دلایل متعدد دارد. گاهی فکر میکنند با این نوشتهها یا گفتهها کلیت را زیر سؤال میبرید. مثل اینکه اگر کسی به من بگوید که چرا دکمه پیراهنت کج است، گویی همه مرا زیر سؤال برده است، درحالی که اینطور نیست. علت دیگر به منافع باز میگردد. منافع نقش بسیار مهمی دارند. وقتی نظام بانکی را نقد میکنید، باید توجه داشته باشید که اصلاح نظام بانکی یعنی جابهجایی منافع دهها یا صدها یا هزاران میلیارد تومانی. اخیراً یکی از روزنامهها تحلیل کرده بود که در فرآیند پرداخت ارز 4200 تومانی از سال 96 تا امروز، 256 هزار میلیارد تومان رانت تولید شده است. خب نقد اینها دردسر درست میکند.
بودجهای که دولت برای مقابله با کرونا اختصاص داده است، 100 هزار میلیارد تومان است.
هنوز کاملاً این عدد اختصاص پیدا نکرده است. البته یک شاخص دیگر برای فهم این میزان رانت هم هست وآن 45 هزار میلیارد تومان یارانه است که دولت سالانه به مردم میدهد. مطابق این گزارش رانت 256 هزار میلیارد تومانی ناشی از ارز 4200 تومانی، یعنی 5 سال یارانه ملت ایران. من و شما این رانت را نگرفتیم و من چون از این رانت نگرفتم، برای نقد هم ابایی ندارم. اما کسی که میلیون دلاری گرفته است، او نگاه دیگری دارد.
البته این رقم به معنای فساد نیست، بلکه به این معنی است که کسی که این پول را گرفته ممکن است کالا هم وارد کشور کرده باشد.
فرض کنیم با ارز 4200 تومانی شکر وارد شده و این شکر به قیمت ارز دولتی در بازار فروخته شده است، اما کس دیگری این شکر را به قیمت دلار 16 هزار تومان در بازار فروخته است. با فرض صحت اعداد آن گزارش، مواجهه با این پدیده و تلاش برای اصلاح آن به این معنی است که عدهای مخالف شما میشوند و این میتواند مثالی از همان منافعی باشد که به آن اشاره کردم. بخش دیگر سوگیری نسبت به نقدهای ما، سوء تعبیر و بدفهمی است، بخشی هم حسادتهای شخصی و بخش دیگر هم رقابتهای سیاسی است. مثلاً همین حرفهایی که من و شما میزنیم، اگر کسی از خودشان بزند بد نیست، اما ما که بزنیم، بد است.
وجود اقتدار دولت، یکی از مسائل مهم در مدیریت کرونا بود. اهمیت این اقتدار وقتی فهمیده میشود که برخی به پشتوانه اعتراضات آبانماه تلاش کردند اقتدار حاکمیت در ایران از بین برود.
من جزو آن دستهای هستم که فکر میکنم توسعه بدون دولت مقتدر افسانهای بیش نیست. البته دولت مقتدر شرط لازم است و شروط دیگری مانند قدرت جامعه هم ضروری است. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب آخر خود «راه باریک آزادی» توضیح میدهند توسعه یافتگی کشورها نتیجه رقص متوازن تاریخی و نتیجه همکاری متوازن دولت و جامعه است؛ یعنی برای توسعه به یک جامعه مدنی قوی، بخش خصوصی قوی و دولت قوی نیاز داریم. البته متأسفانه هیچ راهکار شناخته شدهای در جهان وجود ندارد که چطور میتوان همزمان این دو یعنی دولت و جامعه را قوی کرد. این فرآیند حاصل یک درهمپیچی تاریخی دولت و ملت است. بنابراین جزو دستهای هستم که معتقدم بدون دولت مقتدر یا دولت با ظرفیت و توانمند که خشونت آن کنترل شده باشد، توسعه ممکن نیست. تأکید بر ضرورت کنترل خشونت به این دلیل است که دولتهای ظرفیتدار، ظرفیتی هم برای خشونت دارند و اگر ظرفیت یک دولت بالا باشد اما خشونت آن کنترل نشود، فاجعه به بار میآورد. آلمان هیتلری دولت مقتدر و با ظرفیتی است که یکی از پیچیدهترین بوروکراسیها را داشت. فرانسیس فوکویاما در کتاب «نظم و زوال سیاسی» درباره دولت آلمان میگوید بوروکراسی این کشور آنقدر قوی بود که حتی نازیها نتوانستند مقامات بوروکراسی را عوض کنند و کارمندان و کارشناسان بوروکراسی، قبل و بعد هیتلر 85درصد ثابت باقی ماندند. این امر نشان میدهد دولت بشدت قدرتمند است و توانسته است آلمان را از بحران اقتصادی بعد جنگ جهانی اول نجات بدهد، اما درعین حال قدرتی است که هیچ مانعی جلودار آن نیست و فاجعه میآفریند. بنابراین ما باید دولت مقتدر و باظرفیت ایجاد کنیم و همزمان با مهار خشونت آن، جامعهای قدرتمند هم داشته باشیم. به عبارت دیگر، جامعه و دولت هر دو باید به یک اندازه مثلاً فیل باشند. اگر یکی فیل باشد و دیگری موجود کوچکتری، میتوان تصور کرد که چه اتفاقی برای آن دولت یا جامعه میافتد. باید به شکل فنی راههای قدرتمند و باظرفیت کردن حاکمیت را جزءبهجزء دنبال کنیم. راه حل کلی هم ندارد. حکومت کردن و حکومت را اصلاح کردن، محصول گامهای کوچک بسیار پیچیده است، در هر مسألهای.
که هر لحظه هم امکان بازگشت وجود دارد.
یکی از بزنگاههای حکومتداری همین امکان بازگشتپذیری است. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» میگویند اگر به اوایل دهه 1800 میلادی بازگردید و وضعیت آرژانتین و امریکا را مقایسه کنید، میبینید که در آن روز وضع توسعهیافتگی آرژانتین بهتر بود و اگر میخواستیم با ملاکهای امروزی، داوری کنیم که یکی از نامزدهای قدرت جهانی در قرن بیست و یکم کدام یک از این دو کشور است، حتماً آرژانتین نامزد و برنده میشد. یا بریتانیا تا سال 1945 بهمدت 200 سال یک امپراطوری بود که خورشید در آن غروب نمیکرد، اما امروز هم این امپراطوری افول کرده و هم امریکا جای آرژانتین را گرفت. نتیجه اینکه تاریخ به هیچ حکومتی چک سفید امضای بقا یا ارتقا نداده یا نگفته است که سرنوشت محتوم شما قهقرا است. ما در هیچ جهت هیچ استثنایی در جهان نیستیم. تاریخ قواعدی دارد که اگر به آن تن دهیم، موفق خواهیم شد و تاریخ همیشه پر از شگفتیها است.
و به قول عرفا، ما همواره به مراقبه نیاز داریم.
سطح مراقبهای که دولتها نیاز دارند بسیار بیشتر از عرفا است.
نیم نگاه
اگر حاکمیت بتواند در هر موضوع دیگری اعم از برجام، رابطه با امریکا، اصلاحات بانکی، محیط زیست، برق و بازارها، منفعت مشترک میان خود و مردم را تعریف کند، میتوانیم تجربه کرونا را تکرار کنیم. درغیر این صورت، اگر مانند برجام، شدت اختلاف به حدی باشد که عدهای از مردم وزیر خارجه را امیرکبیر تصویر کنند و طرف دیگر او را خائن بنامد، در چنین شکافی نمیتوان مسألهای را حل کرد
تلویزیونهای فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرفهای منفی میزنند و از فروریزی دم میزنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانههای فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله میکردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی بهنام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا میرود
اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق میشود و میتواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد
بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمیرود. اینکه امسال 13 بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگتر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد
هیچ کشوری نمیتواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرد، آدمهایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت میخواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند
در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینهساز موفقیت در مقابله با کرونا شد
در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفتوگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام میکرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفتوگو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفتوگو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متنها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند
خبرنگار
تلویزیونهای فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرفهای منفی میزنند و از فروریزی دم میزنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانههای فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله میکردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی بهنام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا میرود.
اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق میشود و میتواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد.
بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمیرود. اینکه امسال 13بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگتر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد.
هیچ کشوری نمیتواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرد، آدمهایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت میخواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند.
در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینهساز موفقیت در مقابله با کرونا شد.
در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفتوگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام میکرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفتوگو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفتوگو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متنها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند.
آنچه تاکنون بیشتر درباره کرونا گفته و دیده شده، معطوف به تبعات و آسیبهای وارده به بخشهای مختلف در کشورهاست. اما آیا این ویروس عالمگیر و البته نوع مواجهه دولتها با آن هیچ نقطه مثبتی به همراه نداشته است؟ محمد فاضلی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی معتقد است پاسخ به این سؤال نمیتواند مثبت باشد. او در گفتوگوی پیش رو به مدیریت کرونایی در ایران متمرکز شده و دستاوردهایی برای دولت در 4 ماه مقابله با این بیماری برمیشمارد. از جمله هماهنگی و همکاری و همراستایی بخشهای مختلف حاکمیت، مهیا شدن فضا برای گفتوگوی بیشتر مردم و روشنفکران با یکدیگر، از میان برداشتن برخی قواعد بروکراسی دست و پا گیر و... به اعتقاد فاضلی، بنیان اصلی فراهم شدن همکاری مردم با حکومت در این ماجرا یک منفعت مشترک بین هر دو بخش بوده است که اگر به رسمیت شناختن و تعریف این منافع مشترک به حوزههای دیگر هم سرایت یابد، تجربه کرونایی میتواند نقطه عطفی برای کارآمدتر کردن حکمرانی در ایران باشد. بر همین اساس او پیشنهاد میدهد که دستاوردهای مختلف حاصل شده حتماً باید احصا، مستند و نهادینه شود نه آنکه مثل بسیاری از حوادث دیگر به دست فراموشی سپرده شود. این استاد دانشگاه معتقد است که دولت هم در ماجرای کرونا چهره کارآمدتری از خود نشان داده و همین عملکرد باعث شده تا سرمایه اجتماعی آن بالا برود و در حقیقت حس دولتداری برای مردم بیشتر محسوس شود. بر همین اساس معتقد است که توسعه بدون دولت مقتدر امکان پذیر نیست البته یادآوری میکند که همزمان با اقتدار دولت جامعه هم باید قوی شود. فاضلی در نهایت تاکید میکند کرونا شمشیر دو لب و بسیار بران است. اگر درس نگیریم و ضعفهای خود را درک و باور نکنیم، چشمانداز روشنی پیش روی ما نخواهد بود.
برخی ادعا می کنند، تا پیش از کرونا شاهد غیبت دستاورد دولت بودیم. درباره برجام اجماعی در کشور وجود نداشت و درنهایت هم ترامپ از آن خارج شد، سال پیش ماجرای آبان ماه رخ داد و بعد از آن شلیک به هواپیمای اوکراینی. همه اینها باعث ایجاد شرایطی شد تا برخی از این شرایط بهعنوان افول دولت یا حس بیدولتی نام ببرند، اما پس از شیوع کرونا بار دیگر شاهد احیای مفهوم دولت و احساس دستاورد و کارکرد آن بودیم، تا جایی که دریافتیم، باوجود تلاشهای اپوزیسیون، دولت داشتن بهتر از بیدولتی است.
بی دستاورد بودن دولت ادعای مناقشه برانگیزی است؛ زیرا بسیاری معتقدند دولت دستاورد داشته و حتی برای همین برجام نیمهجان هم دستاوردی قائل هستند. کما اینکه امروز امریکاییها میگویند مطابق برجام، چند ماه دیگر تحریمهای تسلیحات متعارف ایران برداشته میشود و جهان باید بار دیگر تجارت سلاح برای ایران را منع کند. گذشته از این، حداقل، اگر با وزارت خارجه گفتوگو کنید، حتماً دستاوردهای بیشتری در سیاست خارجی برای شما برمی شمرد. در عرصههای دیگر هم وجود دستاورد برای دولت حتماً طرفدارانی دارد که من اکنون در موضع دفاع یا رد نیستم، فقط خواستم به این نکته اشاره کنم اینطور نیست که همگان اجماع داشته باشند دولت بیدستاورد است. به نظرم به جای صحبت از غیبت دستاورد دولت، میتوان گفت اجماعی وجود دارد مبنی بر اینکه دولت با مشکلات بسیار بزرگی مواجه است. این مشکلات یا مسائل اصلی کشور به گونهای هستند که دولت به دولت بدتر هم میشود. به عبارت دیگر، این مسألهها خاصیت گلوله برفی دارند، درست مانند گلوله برفی که در انیمیشن پلنگ صورتی دیدهاید؛ سکهای از بالای کوه پوشیده از برف رها شد و وقتی سکه به پایین رسید، شهری را نابود کرد. این مسائل هم خصیصههای گلوله برفی گونه حکمرانی و سیاست در ایران هستند. بهعنوان مثال، اگر امروز نقدینگی در کشور به دو میلیون میلیارد تومان یا بیشتر رسیده، به این دلیل است که در همه چند دهه گذشته رشد نرخ نقدینگی تقریباً کمتر از 25 درصد نبوده است. طبیعی است که با این نرخ رشد نقدینگی وضعیت به اینجا میرسد که البته در دولت بعدی وضعیت بدتری خواهد داشت. در زمینه محیط زیست هم اگر در رویکرد توسعه مبتنی بر استفاده بهرهکشانه از محیط زیست تجدیدنظر نشود، وضعیت محیط زیست در آینده بدتر خواهد شد. این امور به این معنی است که اگر این مسائل به گونهای حل نشوند که به بهبود ریشهای در حکمرانی منتهی شود، وضع دولت بعدی به مراتب از دولت فعلی بدتر خواهد بود و ما رو به بهبود نخواهیم رفت؛ زیرا اینطور نیست که مسألههای خود را حل نکنیم و درعین حال انتظار داشته باشیم به صرف اینکه آدمها یا حرفهای دولت بعد عوض میشود، وضع بهتر شود.
اما درباره بخش دوم سؤال شما مبنی بر اینکه پس از شیوع کرونا، مردم دولت را حس کردند، به باور من، حس شدن حضور دولت محصول چند عامل است. نخست اینکه بحران به حدی گسترده بود که هیچ بخشی از حاکمیت نتوانست بگوید این، مسأله من نیست. در 40 سال گذشته نادر مسائلی پدید آمدند که همه حاکمیت یکصدا آن را مسأله خودشان دانستند؛ جنگ یکی از این مسائل بود و دیگری کرونا. به همین دلیل در ستاد ملی مقابله با کرونا دیدیم که هم رئیس جمهوری نشسته و هم رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، نماینده قوه قضائیه و رئیس صداوسیما هم دور آن میز مینشستند. به این دلیل که این مسأله متوجه کل حاکمیت بود و بعد از یک هفته عمق بحران نشان داد که کرونا فقط مسأله دولت حسن روحانی نیست و اگر مهار نشود، میتواند کل حاکمیت را به چالش بکشد. مسأله دوم صداوسیما است. درست برخلاف عدهای که فکر میکنند صداوسیما اثری ندارد، یا شاید بخش تحلیل خبری صداوسیما مخاطب چندانی ندارد، معتقدم صداوسیما کماکان رسانه تعیینکنندهای است؛ گاه به شکل سازنده هم تعیینکننده است، اما از منظر تخریب، حتماً رسانه تعیینکنندهای است. به این معنی که اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق میشود و میتواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد. نکته سوم که بسیار مهم است، جهانی بودن بحران کرونا است. پیشتر هم نوشتهام که در بحران کرونا همه دولتها از امریکا تا فرانسه تا ژاپن به چالش کشیده شدند. اضافه کردم که این پدیده برای همه دولتها شگفت انگیز خواهد بود، زیرا ماهیت پیچیده یا بدخیم مسأله سبب میشود دولتها سابقه آشنایی با آن نداشته باشند. البته دولت تایوان که بهصورت موفقیتآمیزی با مسأله کرونا مواجه شد، یک استثنا بود، زیرا سابقه مقابله با بیماری سارس را داشت. به هر رو، مردم ما دیدند که پدیده کرونا مصیبتی نیست که فقط ما در آن گرفتار شده باشیم. همین جا این را نیز اضافه کنم که در روزهای نخست شیوع کرونا در ایران، بشدت نسبت به نبودن دستکش، ماسک و الکل حساسیت ایجاد شده بود و مردم ناراحت بودند. اما بعداً مشخص شد در سایر کشورها هم وضع همین طور بود؛ زیرا این اتفاق طبیعی است، به این معنی که داروخانهدار در شرایط عادی، چرا باید مقادیر زیادی دستکش و الکل بخرد و در مغازه بگذارد که کسی آن را نخرد؟ وقتی محصولی تقاضا نداشته باشد، تولید هم نمیشود. بنابراین به فرصتی نیاز بود تا شرکتها وارد شده و کمبودها جبران شود. بنابراین مردم ما هم متوجه شدند که این پدیدهای نیست که فقط دولت یا حکومت را پای آن قربانی کرد. این پدیده عالمگیر فرضیههای دیگری را هم زیر سؤال برد؛ مانند اینکه گفته شد علت شیوع کرونا در ایران، قطع نشدن پروازها به چین بود. حتماً این مسأله تأثیر زیادی داشت، اما بعداً مشخص شد کشورهایی که پروازهای خود به چین را قطع کرده بودند هم درگیر شدند. مسأله دیگری که باید به آن اشاره کرد این واقعیت است که بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمیرود. اینکه امسال 13 بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگتر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد. همین جا این را هم اضافه کنم؛ اینکه تعدادی به بسته شدن اماکن مقدس اعتراض کنند یا در را بشکنند، پدیده طبیعی و در همه جوامع شایع است، حتی در امریکا هم دیده شد که یک کشیش از تلویزیون مردم را شفا میداد. به طور کلی، مجموعه این شرایط باعث شد در پدیده کرونا مردم دریابند که تفاوت چندانی با دیگر کشورهای جهان نداریم. نکته بسیار مهم دیگر، این واقعیت است که تلویزیونهای فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرفهای منفی میزنند و از فروریزی دم میزنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانههای فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله میکردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی بهنام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا میرود. تقریباً همه نظرسنجیها از اسفند به بعد، نشان میدهند که چهره دولت بواسطه عملکردش در کرونا از گذشته بهتر شده است.
دولت در نظر شما به معنای حاکمیت است یا اینکه صرفاً دولت آقای روحانی را مدنظر دارید؟
وقتی در نظرسنجیها از مردم درباره عملکرد دولت میپرسیم، آنان رئیس جمهوری و هیأت وزیران را مدنظر دارند. بنابراین اینکه در نظرسنجیها وضع دولت بهتر میشود، یعنی نظر مردم نسبت به قوه مجریه بهتر شده است. اما همان طور که اشاره کردم، نکته اینجاست که متغیری به نام رسانههای فارسی زبان یا اپوزیسیون که در شبکههای اجتماعی دولت را تخریب میکنند، به قوت خود باقی است. پس چه عاملی سبب بهترشدن رضایت از دولت در نظرسنجیها شده است؟ من معتقدم یکی از این عوامل صدا و سیما است. اگر دولتها از درون حاکمیت، اپوزیسیون مخرب نداشته باشند، افول سرمایه اجتماعی دولتها به اندازهای نخواهد بود که در گذشته شاهد آن بودهایم. به عبارت دیگر رسانههای بیرونی نسبت به رسانههای داخلی اثر تعیینکنندهای ندارند.
همانطور که شما به مسأله بسته شدن اماکن مقدس اشاره کردید، سیاستگذاری درباره کرونا هم این ظرفیت را داشت که اختلافی باشد، مانند برجام. اما چرا ما اینجا توانستیم به سیاست اجماعی برسیم، اما برجام همچنان سیاست اختلافی باقی ماند؟ دیگر اینکه آیا تجربه کرونا میتواند نقشه راه برای حاکمیت در ایران و حکمرانی ما باشد؟
قطعاً میتواند، درباره بخش نخست سؤال شما؛ هیچ کشوری نمیتواند برنامه توسعه اجرا کند درحالی که دولتمردان احساس کنند هر کاری انجام دهند، بخش دیگری از حاکمیت اعم از رسانه یا بخش دیگری هستند که برای ناکامی این پروژه تلاش میکنند. در تعبیر دیگر، هیچ کشوری نمیتواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرد، آدمهایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت میخواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند. درس بزرگتر کرونا، همراهی و همراستایی حکومت و مردم است. در سابقه ذهنی خودم کمتر سراغ دارم که اکثریتی از جمعیت کشور، پدیدهای به بزرگی 13 بدر امسال را رقم بزنند، پدیدهای که طی آن حاکمیت و مردم با هم تصمیم گرفتند کاری را انجام ندهند؛ یعنی در خانه بمانیم. باید سازوکار این پدیده را بررسی کرد که چه اتفاقی افتاد تا این همراستایی در منافع مردم و منافع حکومت ایجاد شد.
آیا میتوان یکپارچگی حاکمیت، شفافیت در حکمرانی یا تصمیم اجماعی ستاد ملی مقابله با کرونا راکه حتی استانداران و رؤسای دانشگاههای علوم پزشکی هم مشارکت داشتند در شکلگیری این دستاورد مؤثر دانست؟
بنیادیترین عامل این است که مردم برای خود منفعتی به نام حفظ جان قائل بودند. منفعت دیگر مردم این است که هرچه زودتر بیماری کووید 19 مهار شود و کسب و کارها به روال سابق بازگردد. همه میدانند توان اقتصادی امروز ما به اندازه امریکا یا فرانسه نیست. مردم فهمیدند دولت نمیتواند مانند دولت فرانسه یا آلمان در اقتصاد مداخله یا از کسب و کارها حمایت کند. بنابراین محاسبه عقلانی از سوی مردم محرز کرد که بهتر است هرچه زودتر این بیماری مهار شود. حاکمیت نیز در اینجا با مردم شریک شد. به این معنی که نشان داد هیچ انگیزهای ندارد، غیر از اینکه جان مردم را حفظ کند و با تلاش برای بازگشت سریعتر اقتصاد به روال عادی، هزینه بیشتری تحمل نکند. هر روز تعطیلی اقتصاد، یعنی بیکاری بیشتر یا خالی ماندن خزانه دولتی که تحت فشار به نقطهای رسیده است که از صندوق بینالمللی پول 5میلیارد دلار وام درخواست میکند. بنابراین پیامهایی که حاکمیت به مردم داد، قابل خوانش بود. حاکمیت ادعا نکرد و نگفت که اصلاً به کمک جهان احتیاج ندارم، بلکه 5میلیارد دلار وام درخواست کرد. بگذریم از مسأله پزشکان بدون مرز که به باور من ناشی از سیستم بروکراتیک چندپاره ما بود، اگر کشوری کمک فرستاد قبول شد؛ درحالی که در شرایط عادی معمولاً این کمکها را دریافت نمیکنیم و چه بسا به جهان میگوییم که به شما کمک کنیم، کما اینکه عدهای خواستند به ملت مستضعف امریکا کمک کنند! آنچه اتفاق افتاد، این واقعیت بود که مردم مشاهده کردند حاکمیت و دولت نمیگوید خودم بلدم یا به کمک نیاز ندارم، در مقابل رئیس جمهوری یک پیام مشخص به مردم داده است که جان و نان با هم مهم است و من دارم تلاش میکنم هم نان و هم جان مردم حفظ شود. او درعین حال انکار نکرد که در شرایط دشوار تحریمی هستیم و با اعطای وام یک میلیون تومانی به مردم، عملاً نشان داد که دستان دولت در این زمینه خالی است. مردم این پیغام را دریافت کردند که ظاهراً دولت بیش از این ندارد. در مجموع، آنچه طی این سلسله اتفاقات رخ داد، شکلگیری اصلیترین متغیر بود، یعنی هم راستایی منفعت مردم و دولت در کل حاکمیت بر یک چیز؛ هر دو ما میخواهیم نان و جان توأمان حفظ شود. مسأله مهم دیگر اینکه همه آمدند؛ هرکس به روش خود. سوم اینکه جامعه به رسمیت شناخته شد. چهارم هم اینکه قهرمانان این اتفاق از درون خود مردم متولد شدند که این نکته بسیار مهمی است. در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. حسن روحانی سعی نکرد خودش قهرمان مبارزه با کرونا شود، سعید نمکی هم سعی نکرد قهرمان شود، به یک معنا هیچ وزیری یا معاون وزیری جدی دیده نشد، آنچه دیده شد، پرستار و کادر درمان بود. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینهساز موفقیت در مقابله با کرونا شد.
درسهای این تجربه چیست؟
این تجربه به ما میگوید اگر واقعاً میخواهیم مشکلات کشور اعم از محیط زیست تا مسائل بانکی را حل کنیم، همین اتفاق باید تکرار شود. البته، در کنار این همراستایی، به سازوکار گفتوگو هم نیاز داریم. در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفتوگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام میکرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفتوگو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفتوگو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متنها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند.
به باور من، اگر موفقیتی در کرونا حاصل شد، اگر ما کمتر از بسیاری از کشورها کشته دادیم، اگر به نسبت یک کشور تحت تحریم، پایداری اقتصادی از خود نشان دادیم، محصول این عوامل چندگانه است. هرچند ممکن است عدهای این واقعیت را به رسمیت نشناسند، اما حقیقت این است که مردم ما هیچ فروشگاهی را غارت نکردند. یک طرف این مسأله، مردم هستند، اما طرف دیگر دولتی قرار دارد که توانست به گونهای عمل کند تا غارت فروشگاهها رخ ندهد، یا در ایران شاهد حمله مردم به پلیس نبودیم، درحالی که در برخی کشورهای توسعهیافته مردم در واکنش به درخواست پلیس برای استفاده از ماسک، بهصورت پلیس آب دهن میانداختند. ما شاهد چنین رفتارهایی نبودیم. این دستاورد، حاصل آن جو همراهی است که میان حکومت و مردم شکل گرفت که نقطه بنیادی آن نیز، منفعت مشترک است. اگر حاکمیت بتواند در هر موضوع دیگری اعم از برجام، رابطه با امریکا، اصلاحات بانکی، محیط زیست، برق و بازارها، منفعت مشترک میان خود و مردم را تعریف کند، میتوانیم تجربه کرونا را تکرار کنیم. درغیر این صورت، اگر مانند برجام، شدت اختلاف به حدی باشد که عدهای از مردم وزیر خارجه را امیرکبیر تصویر کنند و طرف دیگر او را خائن بنامد، در چنین شکافی نمیتوان مسألهای را حل کرد یا به دستاوردی رسید. در داستان کرونا هیچکس به خیانت متهم نشد، بلکه وزیر بهداشت به اندازه ظرفیتش دیده و تمجید شد.
تجربه نشان داده است که معمولاً دستاوردهایی مانند آنچه شما برشمردید، ثابت نمیمانند و ما نمیتوانیم آن را به یک فرایند نهادینه شده و تکرار شونده تبدیل کنیم. چه میشود کرد یا چه شرایطی باعث خواهد شد تجربه همگرایی و همراستایی بههمراه منفعت مشترک در مقابله با کرونا، به یک فرایند تبدیل شود؟
من عضو هیأت گزارش ملی پلاسکو و عضو هیأت ملی گزارش سیلابها بودهام. در روزهای نخست شیوع کرونا، براساس این دو تجربه 10 پیشنهاد را برای دولت و کل حاکمیت مطرح کردم. یکی از پیشنهادها این بود که یک گروه مستندساز، نه به معنای فیلمساز، بلکه گروهی که اسناد، مدارک و اطلاعات را ثبت و ضبط کرده و آرشیو غنی بسازند، تعیین شود تا با ثبت همه رویدادها و تصمیمها در مواجهه با کرونا، به طور دقیق مشخص شود که در مقابله با این ویروس چه کردیم؟ کجا اختلاف داشتیم و کجا اختلافهای خود را به سرعت رفع کردیم؟ یکی از دوستان نقل میکرد که قبل از کرونا اگر کسی میخواست مجوز احداث کارگاه تولید ماسک یا الکل دریافت کند، باید قریب به یک سال تلاش میکرد تا بتواند این مجوز را از بروکراسی اداری بگیرد. اما در داستان کرونا، گرفتن مجوز ساخت ماسک یا راهاندازی خط تولید الکل، به دو یا سه روز کاهش یافت. سؤال این است: چگونه است که در دوره شیوع کرونا میتوانیم 6یا 2 روزه مجوز بدهیم، اما در شرایط عادی این فرآیند یک سال طول میکشد؟ اینها تحولات و فرآیندهایی است که باید مستند شود. اما گذشته از این، به شرطی میتوانیم تجربه کرونا را به یک فرآیند تبدیل کنیم که در چند سطح این تجربه را شناسایی کنیم؛ نخست سطح «منطق موفقیت» است؛ موفقیت اینکه در مقایسه با سایر کشورها، ایرانیان کمتری بهدلیل ابتلا به کووید19 جان خود را از دست دادند یا اینکه برخی تصور میکردند کرونا باعث فروپاشی جامعه ایران میشود. همراستا شدن منافع حاکمیت و مردم، هماهنگ شدن کل حکومت و اپوزیسیون نشدن یک بخش حکومت علیه بخش دیگر میتواند سطوحی از این منطق موفقیت باشد. البته باید توجه داشت که منظور از همراستایی منافع حاکمیت و مردم، این نیست که حکومت یکطرفه به مردم گفته به نفع شما عمل میکنم و شما هم باور کنید، بلکه مردم باید ببینند و حس کنند که آنچه حاکمیت میگوید به نفعشان است. به همین دلیل معتقدم حتی اگر حسن روحانی از مردم نمیخواست که روز طبیعت از خانه بیرون بروند، باز هم اکثریتی بیرون نمیرفتند. منطق موفقیت دیگر این است که نباید خودمان اپوزیسیون خودمان باشیم. اینکه یک بخش از حاکمیت اپوزیسیون بخش دیگر باشد، تا ابد ما را به بدبختی میکشاند. باید این مسأله را حل کرد. منتقد بودن با اپوزیسیون بودن تفاوت دارد. گاهی یک رسانه خارجی از دولت حسن روحانی یا احمدینژاد یا دولت خاتمی بد میگوید، اما گاهی صداوسیمای جمهوری اسلامی بد میگوید که طبعاً اثر این دو متفاوت است. هماهنگ شدن نیز سطح دیگری از منطق این موفقیت است. ببینید! مسألههای حکمرانی و حکومتداری در جهان عمدتاً میان بخش هستند. پیشتر نوشتهام دولتی که میخواهد با کرونا مقابله کند، باید چند ویژگی داشته باشد که یکی از آنها، شناسایی نیازمندی مهار کرونا به عرصههای مختلف است. بهعنوان مثال اگر میخواهیم مقابل کرونا موفق شویم، آموزش و پرورش باید بتواند برنامههای درسی را بهصورت آنلاین دنبال کند. در این صورت نیازمند هماهنگی این وزارتخانه با وزارت ارتباطات هستیم. یا بخش آب و برق هم باید به خوبی فعالیت میکرد تا آب شهروندان تأمین شود، زیرا اگر آب نبود و شست و شوها اتفاق نمیافتاد، احتمالاً میزان ابتلا افزایش مییافت. علاوه بر هماهنگی، در مواجهه با کرونا تجربه کردیم که به استانداران اختیارات بدهیم تا خودشان تصمیم بگیرند کدام شهر را تعطیل کنند. این در کشوری که از دوره رضاخان تا امروز از تهران برای سایر نقاط کشور نسخه میپیچید، اتفاق مهمی است. بنابراین، جاهایی محلی فکر کردیم. مجموعه آنچه برشمردم، در سطح منطق میگنجد که باید این منطق را نهادینه کرد. در مسیر و تلاش برای حل هر مسأله دیگری، اعم از بانک، محیط زیست یا سیاست خارجی، اگر این منطق بههم ریخته شود، شکست میخوریم.
علاوه بر منطق موفقیت، باید سطح فنی تجربه کرونا را ثبت و ضبط کنیم. در این مدت جزئیات فنی بسیاری در کشور اصلاح شده که مسأله مجوزها یکی از آنهاست. اصلاح این امور فنی نشان میدهد که دولت یا حاکمیت تحت فشار تن به اصلاح داده است، یعنی باید پذیرفت که برخی کارها با سرعت بیشتری دنبال شود. در داستان کرونا بوروکرات هایی که عادت کرده بودند کارهای یک ساعته را در 6 ماه انجام بدهند، تحت فشار مجبور شدند دو روزه این کارها را انجام بدهند. اکنون جامعه ایران نباید کوتاه بیاید که اگر میتوان طی یک یا دو روز مجوز ساخت ونتیلاتور را داد، برای چه باید 6 ماه طول بکشد؟ نکته دیگر اینکه در داستان کرونا از برخی خط قرمزها عبور کردیم. این نکته از این نظر اهمیت دارد که هیچ سیستم، سازمان یا فردی قادر نیست بدون تعدیل کردن برخی از خطوط قرمز خود تغییرات مؤثر ایجاد کند. در این معنا اگر یک یا چند پرستار از فرط خستگی یا تحت تأثیر موج یا رسانهها، در بیمارستان رقصیدند، روز بعد آنان را بازداشت نکردیم. این را مقایسه کنید با ماجرای چند سال پیش چند جوان روی پشت بام که طی 24 ساعت بازداشت شدند. تصور کنید اگر در داستان کرونا هم چنین اتفاقی میافتاد و مثلاً در رسانهها اعلام میشد فلان خانم پرستار که رقصیده، بازداشت شده است، چه میشد؟ جالب است که امروز نه پرستاران ایرانی میرقصند و نه پرستاران دیگر کشورها. اما ما در همان هفتههای نخست، آموختیم که باید از این خطوط عبور کنیم تا بگذاریم پرستاران کار خود را انجام دهند، حتی اگر برقصند. نکته آخری که میخواهم به آن اشاره کنم، این واقعیت است که در داستان کرونا با تصویر واقعی تری از جهان مواجه شدیم، تصویری که تصور بهشت بودن بیرون از ایران و جهنم بودن ایران را ذوب کرد. در هفتههای نخست به حق از کمبود اقلام بهداشتی گلایه میشد، اما واقعیت این است که حتی در سایت آمازون هم قیمت اجناس مراقبتی یا بهداشتی که قبلاً به طور مثال یک دلار فروخته میشد، تا 50 دلار و بعضی اقلام تا 400 دلار – به روایت یکی از دوستان ساکن امریکا - نیز افزایش پیدا کرد. بنابراین در داستان کرونا با شناخت خاکستری از جهان مواجه شدیم، فهمیدیم جایی از جهان بهنام ایران که کاملاً سیاه است و جایی از جهان بهنام جهان توسعهیافته که کاملاً سفید است، وجود ندارد، بلکه همه کشورها مشکلاتی دارند البته این به معنای یکسان بودن مشکلات ما و آنها و برابر بودن شدت مشکلات نیست.
اما اگر این منطق یا چارچوبی که ترسیم میکنید در قالب یک نهاد یا فرآیندهای نهادی تثبیت نشود، نمیتوان به تداوم آن امید داشت.
ابتدا باید جملات قبل را تکمیل کنم. عبور از برخی خطوط قرمز یکی از وجوه منطق موفقیت مقابله با کرونا بود که تحمل رقص پرستاران یکی از مصادیق آن بود. اما ما از خط قرمز دیگری هم گذشتیم و آن، خط قرمز مذهبیهای تندرو بود. بسیار مهم است که در یک حاکمیت شیعی، حرم امام رضا(ع)، حرم حضرت معصومه(س) و شاهچراغ(ع) تعطیل شود. حتی نمازجمعهها هم تعطیل شدند. فکر نمیکنم در دنیای اسلام سابقه داشته باشد که در حکومت اسلامی نمازجمعه تعطیل شود. این اتفاق به این معنی است که شما ظرفیتی از خود نشان دادید که از برخی خطوط قرمز بگذرید و جالب اینکه عبور از این خطوط قرمز از پشتیبانی اکثریت مردم هم برخوردار بود. مطابق نظرسنجیها اکثریت قاطع، یعنی بیش از 85 درصد مردم که باز اکثریت این تعداد هم حتماً مذهبی هستند، خواستار بسته شدن اماکن مذهبی شده بودند. این یعنی در داستان کرونا حاکمیت به معنای واقعی به رأی اکثریت تن داد و در مقابل اقلیت تندرو ایستاد. این یکی از بزرگترین منطقهای داستان کرونا است. امروز میدانیم در هر رویداد بزرگ دیگری و در مسیر حل هر مسأله دیگری، اگر فرآیند اقناعی و اجماعسازی طی شده و به رأی اکثریت تن داده شود، احتمال موفقیت بشدت افزایش مییابد.
درست است که حاکمیت، برخی خطوط قرمز خود را تعدیل کرده است، اما برخی معتقدند انگیزه ندارد تا این منطق را به نهاد تبدیل کند و چه بسا اگر از کرونا گذر کنیم، بار دیگر شاهد عقبگرد از دستاوردهایی باشیم که به آن اشاره کردید.
من هم معتقدم این دستاوردها هنوز نهادینه نشده است. برخلاف عدهای که میگویند جهان پساکرونا بسیار متفاوت خواهد بود، معتقدم جهان پساکرونا صرفاً حاوی خاطرههای متفاوتی خواهد بود و کشورها بسته به ظرفیتهای خود تفاوتهایی ایجاد میکنند. تفاوتها بالقوه هستند و الزاماً رخ نمیدهند. مثلاً اسپانیا سالانه پذیرای حدود 85 میلیون نفر گردشگر بود. این کشور باید تصمیم بگیرد آیا میخواهد همچنان تا این اندازه به گردشگری وابسته باشد یا تغییراتی اعمال کند؟ همان طور که گفتم، اگر یک گروه مستندساز لحظهبهلحظه داستان کرونا را ثبت کرده بود، ما میتوانستیم ارزیابی و تصویر دقیقی داشته باشیم. ضمن اینکه کرونا حداقل تا یک دهه آینده در کانون بحثهای پزشکی، جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، مدیریت عمومی و حتی تاریخ و موضوع ساختن مجموعهای از فیلم و مستند خواهد بود. بنابراین، هرچقدر که دانش بیشتری درباره کرونا تولید کنیم، بخت بیشتری داریم تا بتوانیم موفقیتها را تثبیت و نهادینه کنیم. دوم اینکه دارندگان قدرت باید به این امر پی ببرند که هر کس قدرت بیشتری دارد، مسئولیت بیشتری بپذیرد و پاسخگوتر باشد. قدرت در ایران باید اهمیت مسأله را درک کند. یک بار نوشتم و در جایی گفتم که سال 1399 و 1400 را باید به جمعبندی درس این قرن اختصاص دهیم. نوشتم که مقدمه کتاب این قرن را رضاخان میرپنج در سودای تخت و تاج خواجه تاجدار و وراثش نوشت و مؤخره این قرن را هم ویروس تاجدار نوشت. ما باید درس این قرن را بازخوانی کنیم. زیرا بخشی از آنچه امروز هستیم نتیجه عملکرد قاجار، بخشی نتیجه عملکرد پهلوی اول و دوم و بخش دیگر نیز محصول جمهوری اسلامی است. حاکمیت باید درس این قرن را بازخوانی و تحلیل کند که آیا این شیوه کشورداری به نتیجه میرسد و از دل آن توسعه حاصل میشود؟ باید تصمیم بگیریم که میخواهیم دنبال سیاست بقا باشیم یا سیاست ارتقا؟ زیرا وقتی تلاش میکنیم سطح خود را در وضعیتی که هستیم حفظ کنیم تا به پایینتر سقوط نکنیم، این یعنی در پیش گرفتن سیاست بقا. اما این سیاست درحالی خواهد بود که اقتصاد کشورهای منطقه ما به سرعت در حال بزرگ شدن هستند. بهعنوان مثال، در 20 سال گذشته تولید ناخالص داخلی ترکیه دو برابر شده و درحال تبدیل شدن به یک اقتصاد هزار میلیارد دلاری است. در این صورت، هر سیاستی که در درازمدت فقط بر بقا تأکید کند، از قهقرا سر در میآورد. به این معنی که در درازمدت نمیتوانید در یک نقطه باقی بمانید، یا باید جلو بروید، یا اگر یک جا میمانید، بقیه جلو میروند و شما عقب میمانید. خلاصه اینکه ما باید درس این قرن را در سایه ویروس کرونا بازسازی کنیم و اتفاقاً کرونا میتواند نقطه خوبی باشد. زیرا توانستیم سطحی از هماهنگی را نشان دهیم. ضمن اینکه کاستیهای ما هم مشخص شد. مثلاً در ماجرای کرونا معلوم شد که سیستم پایش دادههای ما خوب نیست. آیا میدانیم چند دستفروش یا چند کارگر روزمزد در کشور داریم یا دقیقاً میدانیم چند نفر پس از شیوع کرونا بیکار شدند؟ مسأله این نیست که نمیتوانیم تعداد دستفروشان بیکار شده را بشماریم، بلکه به طور کلی نظامهای سنجش ما مشکل دارند. اگر میخواهیم چیزی را اصلاح کنیم، باید نظامهای سنجش را اصلاح کنیم تا دیگربار که مشکلی مانند کرونا در کشور رخ داد، بدانیم تعداد دستفروشها یا بیکار شدهها و حتی نیازمندان در کشور چقدر است. نتیجهگیری در این بخش، این است که اگر میخواهیم دستاوردها یا سطوح مختلف منطق موفقیت را نهادینه کنیم، باید دانش تولید کنیم، بر سر مطالبات خود باقی بمانیم و نگذاریم کرونا فراموش شود. ما به لحاظ ساختارها، نهادها، رویههای فرهنگی و رسانهای دچار فراموشکاری ساختاری هستیم. سقوط هواپیما یا برخورد قطار را فراموش میکنیم، یا حتی فراموش میکنیم که در سال 82 چند نفر از بچهها در استخر پارک شهر تهران غرق شدند. اما نباید بگذاریم کرونا فراموش شود. فراموش نشدن هم به این معنی نیست که هر سال یک مقاله در روزنامه منتشر کنیم، بلکه باید درباره آن دانش تولید کنیم و پیامدهای آن را بزرگ کنیم. ما احتیاج داریم کرونا را بزرگ کنیم و زیر ذره بین بگذاریم. وقتی که گزارش ملی پلاسکو نهایی شد، در جمع 10 نفره دانشگاهیان حاضر، بحث شد که ما بهعنوان دانشگاهیان این کشور، در این گزارش چه پیامی برای ملت ایران داریم. ما این گزارش را با این پیام آغاز کردیم: «پلاسکو را فراموش نکنیم.» این اتفاقی است که برای کرونا هم باید بیفتد.
قبلاً جملهای از امانوئل والرشتاین، جامعهشناس امریکایی نقل کردید به این مضمون که درست مانند نظام سرمایهداری، ممکن است از جایی ضربه بخوریم که اتفاقاً به آن امید بستیم. یعنی ممکن است آنقدر به دستاوردهای کرونا دلخوش باشیم که در نهایت خسارتها و پیامدهای منفی آن را از یاد ببریم. پیامدهای منفی کرونا برای کشور ما چه میتواند باشد؟
امانوئل والرشتاین درعبارتی به این مضمون میگوید: سرمایهداری و امریکا شکست میخورد، نه به خاطر شکستهایشان، بلکه به خاطر پیروزی هایشان. مثالی بزنم. اقلیم شناسان از گرم شدن زمین میگویند. برخی گزارشها میگویند اگر تا سال 2100 میلادی، زمین 3 تا 4 درجه گرمتر شود، حیات در آن متوقف میشود. اگر این اتفاق بیفتد، این امر ناشی از پیروزیهای بشر است، زیرا موفق شده است نفت را استخراج کند، خودروهای راحتی بسازد که بشدت بنزین مصرف میکنند، یا موفق شده آنچنان صنعت گردشگری را گسترش دهد که هر ساعت هواپیماهای بسیاری در آسمان باشند. پول و رفاهی که بشر امروز کسب کرده است، بالاترین سطح شناخته شده رفاه در طول حیات بشراست، اما همین موفقیت میتواند به نابودی حیات روی زمین هم منجر شود.
و کرونا چه پیروزیهایی دارد که میتواند خطرناک باشد؟
ممکن است تصور کنیم بر اثر شیوع کرونا هیچ شورش و اعتراضی در خیابانها مشاهده نشد و این را به حساب موفقیت خود بگذاریم. ظاهر این امر هم موفقیت است، اما واقعیت این است که در پس هر پیروزی از جنس استخراج نفت یا از جنس توسعه در سطح جهان، شکستهایی هم به زیر فرش جارو میشوند. درست است که پس از شیوع کرونا توانستیم این موفقیت را کسب کنیم که هیچ فروشگاهی غارت نشود، اعتراضی شکل نگیرد یا ظاهراً هیچ کس بر اثر گرسنگی نمرده است، اما ممکن است این موفقیتها باعث شود تا یک ناکامی بزرگ دیده نشود و این ناکامی چیزی جز این نیست که اقتصاد ما تحت تأثیر کرونا، 2 تا 3 درصد تولید ناخالص خود را از دست داده است. درست است که در دوره کرونا تصویر منسجمی از کشور ارائه کردیم و مردم هم همراهی کردند، اما باید توجه داشته باشیم که واژه مردم، یکی از مهمترین، مثبتترین و درعین حال بیمعنیترین واژههاست. وقتی از مردم سخن میگوییم، باید توجه داشته باشیم که آن بیکار کارتنخواب هم مردم است، کسی که در باستیهیلز زندگی میکند هم مردم است. بنابراین، هر قشر یا طبقه از مردم، نیازها، منافع و منابع متفاوت دارند. با علم به این واقعیت، اگر نتوانیم مردم را طبقهبندی کرده و مطابق این طبقه بندی، مشخص کنیم که کدام مردم با چه شرایطی با سیاستهای دولت همراهی کردند، نمیتوان تصویر دقیق و واقعی از جامعه داشته باشیم. آیا مردم سر سیر به زمین گذاشتند و همراهی کردند یا گرسنه خوابیدند و همراهی کردند؟ مردم در مواجهه با بحران کرونا یکدست نبودند، به یک اندازه هم آسیب ندیدند. مضافاً اینکه پدیدههای جهان به تندرو و کندرو تقسیم میشود. مثلاً زلزله در 40 ثانیه اتفاق میافتد، اما باید 40 سال تلاش کنیم تا خسارتهای آن را جبران کنیم، کما اینکه هنوز نتوانسته ایم بم را بازسازی کنیم. با وجود این، پیدایش زلزله کندرو است، یعنی حاصل هزاران سال حرکت لایههای زمین است که یک روز ممکن است 20 ثانیه حرکت کند، اما عاقبت آن 20 سال دامنگیر ما است. داستان کرونا از جنس پدیدههای اولی است، یعنی به مقیاس تاریخ بشر، سه ماه یا همان 40 ثانیه زلزله با آن درگیر بودیم، اما باید 20 سال تلاش کنیم تا عواقب آن را جبران کنیم. اخیراً در گزارشی خواندم دولت آلمان اعلام کرده است برای بازگشت به سطح اقتصاد پیش از کرونا در برخی از رستهها به دو تا سه سال زمان نیاز است. اگر اقتصاد آلمان اینگونه است، اقتصاد ایران به چه زمانی نیاز دارد تا به وضع قبل از کرونا بازگردد؟ اگر کارگاهها به سطح فعالیت پیش از کرونا بازنگشتند، تکلیف کارگران بیکارشده چه میشود؟ آنان در این مدت تحت هر شرایطی دولت را درک کردند، اما تا چه زمانی میتوانند بیکار بمانند؟ یا در بحران کرونا بهدلیل حاکم شدن روح جمعی، خیریهها بشدت فعال شده و مردم هم کمک کردند، آیا این کمکها در درازمدت باقی میماند و آیا این کمکها کافی است؟ ضمن اینکه باید به خاطر داشته باشیم که کرونا بر دیگر بحرانها یا مسألههای ساختاری ایران بار شده است. اگر آلمان، فرانسه یا ژاپن درگیر بحران کرونا شدند، هیچ کدام مانند ما به مدت 50 سال تورم دو رقمی را از سر نگذراندهاند، تحریم نبوده یا سرمایه اجتماعی آنان به اندازه ما پایین نبود. همانطور که گفته میشود ویروس کرونا بیش از همه برای کسانی که بیماری زمینهای دارند خطرناک است، ما هم بیماریهای زمینهای بسیاری داریم. اما ممکن است موفقیتهای مقابله با کرونا سبب شود چشم خود را بر این بیماریهای زمینهای ببندیم یا فکر کنیم که از همه آنها گذر کردیم.
بنابراین به تعبیر شما ما همچنان در عصر همانندی بحرانها قرار داریم.
کرونا شمشیر دو لب و بسیار بران است. اگر درس نگیریم یا درس این قرن را جمعبندی و مرور نکنیم و ضعفهای خود را درک و باور نکنیم، چشمانداز روشنی پیش روی ما نخواهد بود. سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده است کشورها باید با کرونا سازگار شوند. اما این سازگاری ملزوماتی دارد که آموزش عمومی، اعتماد مردم، پاسخگو بودن حکومت و میزان رابطه با جهان از جمله این ملزومات است، درحالی که ما در اغلب این موارد مشکلات بسیاری داریم.
یکی از دلایل موفقیت در مقابله با کرونا را توافق بر سر وجود بحران دانستید. اما درباره سایر مسائل کشور، از بانک و بیمه تا محیط زیست و سرمایه اجتماعی و روابط خارجی، برخی که از قضا صدای پرطنینی هم دارند، معتقدند که هیچ مشکلی نداریم و اینکه از بحران سخن گفته میشود، اتفاقاً زاییده ذهن امثال فاضلی است.
اول توضیح بدهم که ما چرا دائم از کاستیها میگوییم و البته راهحل هم به اندازه شناخت و توانمان ارائه میکنیم. هر که به پزشک مراجعه میکند، میگوید که مثلاً فلان قسمت بدن من درد میکند. اگر پزشک به او بگوید فعلاً به درد فکر نکن، در عوض چه دستهای خوب و موهای پرپشتی داری، یا قلبت چقدر خوب کار میکند. در این صورت او به پزشک چه میگوید؟ یا فرض کنید از یک لولهکش خواسته اید شیر خانه را درست کند، اما او به جای تعمیر شیر آب، از خانه و امکانات آن تعریف کند و بگوید با این خانه خوب نمیتوانید یک لوله ترکیده را تحمیل کنید؟ شما به آن پزشک یا این لولهکش میگویید شما به دیگر بخشهای خانه یا بدن من چکار دارید، لطفاً مسأله مرا حل کن. وقتی جامعه و حکومت با پزشک، لولهکش و مهندس سروکار دارد، میگوید مشکل را حل کن، اما وقتی به روشنفکر، جامعهشناس یا متخصص علوم سیاسی میرسد که مانند آن لوله کش یا پزشک است، انتظار دارد فقط خوبیها را ببینند و از نقاط ضعف یا کاستیها چیزی نگویند. اگر من و امثال من از کاستیها میگوییم، نه با جامعه سر دشمنی داریم و نه با حکومت، بلکه قصد و نیت اصلاح است. اگر قرار است ما فقط نیمه پر لیوان را ببینیم، به پزشکان هم بگویید هر وقت به آنان مراجعه کردید، به جای دردشناسی و درمان فقط از شما تعریف کنند.
اینکه اشاره کردید درباره بحرانی بودن برخی شرایط توافق وجود ندارد. مواردی مانند برجام بود که دولت آن را بسیار خوب میدانست و بخشهای دیگری آن را در حد خیانت میدانند. این ناهماهنگی در مسائل دیگری هم هست. به نظر من بخشی از اجماعی که درباره کرونا حاصل شد، ناشی از فراگیر بودن آن است، بخش دیگر هم بیتمایز بودن این ویروس. ابتدای شیوع کرونا نوشتم که این ویروس دموکراتیک است، به این معنا که هرکس را که مستعد باشد میکشد. چون ویروس دموکراتیکی بود، ناگهان همه حاکمیت این مسأله را جدی گرفت. به باور من نیروهایی در حاکمیت باید نشان دهند که بیکاری به اندازه کرونا میتواند کل سیستم را به چالش بکشد، محیط زیست و آب هم به همین ترتیب. نکته مهم این است که تک تک چالشهای امروز ما حاصل عملکرد کل سیستم است. اینگونه نیست که مثلاً بانکها و تورم دو رقمی را فقط حاصل عملکرد دولتها بدانیم، بلکه حاصل عملکرد ادوار مجلس هم هست یا حاصل عملکرد بخش خصوصی هم هست. امروز بهگونهای رفتار میشود که گویی بحرانهای موجود نتیجه عملکرد دولت حسن روحانی است. درحالی که پدیدهها تاریخی اند. یکی از اندیشمندان امریکایی جملهای درباره والرشتاین گفت که بسیار مهم است. او میگوید «ممکن است ما تاریخ را فراموش کنیم، اما تاریخ هیچگاه ما را فراموش نمیکند.» اگر من و شما فراموش کنیم بیماری داریم، بیماری ما را فراموش نمیکند. ببینید! بخشی از عملکرد امثال ما، خواه محقق بدانیم یا تحلیلگر، این است که نگذاریم یک جامعه فراموشی بگیرد. اتفاقاً کارکرد روشنفکر یا رسانه این است که مانند یک وجدان بیدار بایستد و بگوید غده دارید یا نزدیک به 6 میلیون نفر بیکار هستند. اگر این واقعیتها را یادآوری نکنید، اینها به خودی خود و با مرور زمان خوب نمیشوند. مثالی بزنم. اگر یک هدفون را یک هفته در جیب خود بگذارید، میبینید که بشدت در هم میپیچد. حکمرانی هم همین گونه است، یعنی اگر به مسألهها رسیدگی نکنید، مسألهها یک جا نمیمانند، بلکه هر روز پیچیدهتر و بدخیمتر میشوند. اینطور نیست که با رها کردن مسأله وضعیت آن ثابت بماند. هیچ چیزی سر جای خود نمیماند، عقب یا جلو میرود. بنابراین در حکمرانی هیچ مسأله یا سازمانی نیست که در نقطه اول خود باقی بماند، یا بقیه عقب رفتند و او به نسبت جلوتر است، یا بقیه جلو رفتند و او به نسبت عقبتر است. کارکرد روشنفکر، محقق و تحلیلگر هم این است که دائم یادآوری کند مسائل شما دارد به هم گره میخورد و از این مسیر تلاش میکند برای حل مسأله اجماع بسازد.
مباحث شما و چهرههایی مانند شما، بیشتر مربوط به حکمرانی یا شیوه اداره کشور است، اما نوع برخوردهایی که با امثال شما میشود، سیاسی و ایدئولوژیک است.
دلایل متعدد دارد. گاهی فکر میکنند با این نوشتهها یا گفتهها کلیت را زیر سؤال میبرید. مثل اینکه اگر کسی به من بگوید که چرا دکمه پیراهنت کج است، گویی همه مرا زیر سؤال برده است، درحالی که اینطور نیست. علت دیگر به منافع باز میگردد. منافع نقش بسیار مهمی دارند. وقتی نظام بانکی را نقد میکنید، باید توجه داشته باشید که اصلاح نظام بانکی یعنی جابهجایی منافع دهها یا صدها یا هزاران میلیارد تومانی. اخیراً یکی از روزنامهها تحلیل کرده بود که در فرآیند پرداخت ارز 4200 تومانی از سال 96 تا امروز، 256 هزار میلیارد تومان رانت تولید شده است. خب نقد اینها دردسر درست میکند.
بودجهای که دولت برای مقابله با کرونا اختصاص داده است، 100 هزار میلیارد تومان است.
هنوز کاملاً این عدد اختصاص پیدا نکرده است. البته یک شاخص دیگر برای فهم این میزان رانت هم هست وآن 45 هزار میلیارد تومان یارانه است که دولت سالانه به مردم میدهد. مطابق این گزارش رانت 256 هزار میلیارد تومانی ناشی از ارز 4200 تومانی، یعنی 5 سال یارانه ملت ایران. من و شما این رانت را نگرفتیم و من چون از این رانت نگرفتم، برای نقد هم ابایی ندارم. اما کسی که میلیون دلاری گرفته است، او نگاه دیگری دارد.
البته این رقم به معنای فساد نیست، بلکه به این معنی است که کسی که این پول را گرفته ممکن است کالا هم وارد کشور کرده باشد.
فرض کنیم با ارز 4200 تومانی شکر وارد شده و این شکر به قیمت ارز دولتی در بازار فروخته شده است، اما کس دیگری این شکر را به قیمت دلار 16 هزار تومان در بازار فروخته است. با فرض صحت اعداد آن گزارش، مواجهه با این پدیده و تلاش برای اصلاح آن به این معنی است که عدهای مخالف شما میشوند و این میتواند مثالی از همان منافعی باشد که به آن اشاره کردم. بخش دیگر سوگیری نسبت به نقدهای ما، سوء تعبیر و بدفهمی است، بخشی هم حسادتهای شخصی و بخش دیگر هم رقابتهای سیاسی است. مثلاً همین حرفهایی که من و شما میزنیم، اگر کسی از خودشان بزند بد نیست، اما ما که بزنیم، بد است.
وجود اقتدار دولت، یکی از مسائل مهم در مدیریت کرونا بود. اهمیت این اقتدار وقتی فهمیده میشود که برخی به پشتوانه اعتراضات آبانماه تلاش کردند اقتدار حاکمیت در ایران از بین برود.
من جزو آن دستهای هستم که فکر میکنم توسعه بدون دولت مقتدر افسانهای بیش نیست. البته دولت مقتدر شرط لازم است و شروط دیگری مانند قدرت جامعه هم ضروری است. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب آخر خود «راه باریک آزادی» توضیح میدهند توسعه یافتگی کشورها نتیجه رقص متوازن تاریخی و نتیجه همکاری متوازن دولت و جامعه است؛ یعنی برای توسعه به یک جامعه مدنی قوی، بخش خصوصی قوی و دولت قوی نیاز داریم. البته متأسفانه هیچ راهکار شناخته شدهای در جهان وجود ندارد که چطور میتوان همزمان این دو یعنی دولت و جامعه را قوی کرد. این فرآیند حاصل یک درهمپیچی تاریخی دولت و ملت است. بنابراین جزو دستهای هستم که معتقدم بدون دولت مقتدر یا دولت با ظرفیت و توانمند که خشونت آن کنترل شده باشد، توسعه ممکن نیست. تأکید بر ضرورت کنترل خشونت به این دلیل است که دولتهای ظرفیتدار، ظرفیتی هم برای خشونت دارند و اگر ظرفیت یک دولت بالا باشد اما خشونت آن کنترل نشود، فاجعه به بار میآورد. آلمان هیتلری دولت مقتدر و با ظرفیتی است که یکی از پیچیدهترین بوروکراسیها را داشت. فرانسیس فوکویاما در کتاب «نظم و زوال سیاسی» درباره دولت آلمان میگوید بوروکراسی این کشور آنقدر قوی بود که حتی نازیها نتوانستند مقامات بوروکراسی را عوض کنند و کارمندان و کارشناسان بوروکراسی، قبل و بعد هیتلر 85درصد ثابت باقی ماندند. این امر نشان میدهد دولت بشدت قدرتمند است و توانسته است آلمان را از بحران اقتصادی بعد جنگ جهانی اول نجات بدهد، اما درعین حال قدرتی است که هیچ مانعی جلودار آن نیست و فاجعه میآفریند. بنابراین ما باید دولت مقتدر و باظرفیت ایجاد کنیم و همزمان با مهار خشونت آن، جامعهای قدرتمند هم داشته باشیم. به عبارت دیگر، جامعه و دولت هر دو باید به یک اندازه مثلاً فیل باشند. اگر یکی فیل باشد و دیگری موجود کوچکتری، میتوان تصور کرد که چه اتفاقی برای آن دولت یا جامعه میافتد. باید به شکل فنی راههای قدرتمند و باظرفیت کردن حاکمیت را جزءبهجزء دنبال کنیم. راه حل کلی هم ندارد. حکومت کردن و حکومت را اصلاح کردن، محصول گامهای کوچک بسیار پیچیده است، در هر مسألهای.
که هر لحظه هم امکان بازگشت وجود دارد.
یکی از بزنگاههای حکومتداری همین امکان بازگشتپذیری است. عجم اوغلو و رابینسون در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» میگویند اگر به اوایل دهه 1800 میلادی بازگردید و وضعیت آرژانتین و امریکا را مقایسه کنید، میبینید که در آن روز وضع توسعهیافتگی آرژانتین بهتر بود و اگر میخواستیم با ملاکهای امروزی، داوری کنیم که یکی از نامزدهای قدرت جهانی در قرن بیست و یکم کدام یک از این دو کشور است، حتماً آرژانتین نامزد و برنده میشد. یا بریتانیا تا سال 1945 بهمدت 200 سال یک امپراطوری بود که خورشید در آن غروب نمیکرد، اما امروز هم این امپراطوری افول کرده و هم امریکا جای آرژانتین را گرفت. نتیجه اینکه تاریخ به هیچ حکومتی چک سفید امضای بقا یا ارتقا نداده یا نگفته است که سرنوشت محتوم شما قهقرا است. ما در هیچ جهت هیچ استثنایی در جهان نیستیم. تاریخ قواعدی دارد که اگر به آن تن دهیم، موفق خواهیم شد و تاریخ همیشه پر از شگفتیها است.
و به قول عرفا، ما همواره به مراقبه نیاز داریم.
سطح مراقبهای که دولتها نیاز دارند بسیار بیشتر از عرفا است.
نیم نگاه
اگر حاکمیت بتواند در هر موضوع دیگری اعم از برجام، رابطه با امریکا، اصلاحات بانکی، محیط زیست، برق و بازارها، منفعت مشترک میان خود و مردم را تعریف کند، میتوانیم تجربه کرونا را تکرار کنیم. درغیر این صورت، اگر مانند برجام، شدت اختلاف به حدی باشد که عدهای از مردم وزیر خارجه را امیرکبیر تصویر کنند و طرف دیگر او را خائن بنامد، در چنین شکافی نمیتوان مسألهای را حل کرد
تلویزیونهای فارسی زبان یا اپوزیسیون همواره درباره داخل حرفهای منفی میزنند و از فروریزی دم میزنند. این رویکرد پس از شیوع کرونا هم تکرار شد، یعنی رسانههای فارسی زبان خارجی با همان قوت گذشته به دولت و حاکمیت حمله میکردند. اما در این دوره مشخص شد همین که از درون حاکمیت، دولت تخریب نشود و عاملی بهنام حمله به دولت از درون، از این جریان کسر شود، سرمایه اجتماعی دولت بالا میرود
اگر صداوسیما تصمیم بگیرد دولتی را خوب و با دستاورد جلوه دهد، شاید موفق نشود، اما اگر تصمیم بگیرد دولتی را از ریشه بزند حتماً موفق میشود و میتواند دستاوردهای آن را نابود کند. از آنجا که در بحران کرونا کلیت نظام احساس کرد در تهدید قرار گرفته است، صداوسیما نیز با دولت همراه شد
بزرگی مسأله کرونا، باعث ایجاد حس همدلی شد، این حس که اگر همه باهم نباشیم و کنار دولت نباشیم، کاری از پیش نمیرود. اینکه امسال 13 بدر برگزار نشد، اتفاق بزرگی بود. اتفاق بزرگتر، این بود که در یک حکومت شیعی با غلظت بالایی از باور به عرصه دین، اماکن متبرکه بسته شد
هیچ کشوری نمیتواند دست به اصلاحات بزند، درحالی که وقتی تصمیم به انجام کاری میگیرد، آدمهایش به خیانت متهم شوند. در داستان کرونا هیچ کس وزیر بهداشت را به خیانت متهم نکرد، حتی اگر بخشی از حاکمیت معتقد بود پروازها به چین اشتباه بوده است، این را به رخ دولت نکشید. بنابراین، تجربه مقابله با کرونا قطعاً نقشه راه است مبنی بر اینکه اگر حکومت میخواهد مشکلات خود را حل کند، همه باید با هم و در انسجام ارگانیک باشند
در داستان کرونا دولت حسن روحانی و حاکمیت سعی نکرد خود را قهرمان کند، بلکه قهرمانان را از دل مردم بیرون کشید؛ کادر درمان، پرستاران و پزشکان، قهرمانان مقابله با کرونا شدند و مردم هم برای آنان فیلم و شعر ساختند و پیام دادند. وقتی قهرمان نه از درون حکومت، بلکه از درون مردم آمد، در آنان انگیزه ایجاد کرد. این همدلی به همراه همراستا و هماهنگ شدن حاکمیت که همراهی صداوسیما مصداق بارز آن بود، زمینهساز موفقیت در مقابله با کرونا شد
در تجربه کرونا، مردم شاهد حجم عظیمی از گفتوگو بودند؛ هر روز سخنگو آمارها را اعلام میکرد. ممکن است در آمارها تشکیک شود، اما ارائه آن بهتر از حرف نزدن است. این میزان از گفتوگو به معنای به رسمیت شناختن مردم هم هست. روشنفکران هم در این گفتوگو به صحنه آمدند و تلاش کردند در متنها یا گفتارهای خود پیامدهای این مسأله را تشریح کنند
به بهانه روز جهانی مبارزه با کار کودکان
ما و سیاستهای اجتماعی
علی ربیعی
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت
کشورها وابسته به اینکه در چه شرایط تاریخی، اقتصادی، سیاسی به سر میبرند، عرصههای مختلفی از سیاستگذاری در آنها اولویت مییابد و این موجب ناهمگونی سیاستگذاری و معضلی میشود که در ادبیات سیاسی آن را توسعه ناموزون مینامند. به نظر من بخشی از مسائل و بحرانهای کشورهای شبیه به ما را میتوانیم دربیتوجهی و بیاعتنایی به سیاستهای اجتماعی تبیین کنیم. مسائل رخ داده تحت عنوان بهار عربی و بحرانهای سیاسی را که در کشورهای مختلف رخ داد بیارتباط با این نقصان نمیدانم. حتی اعتراضات اخیر در کشور توسعهیافته و قدرتمندی مثل امریکا را هم میتوان با ناکارآمدی سیاستگذاری اجتماعی تبیین کرد.
همان چیزی که هابرماس به عنوان بحران مشروعیت سرمایهداری از آن نام برده که ناشی از عملکرد نامتعادل در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که به بحران عقلانیت منجر میشود.
از طرفی سیاستگذاری اجتماعی هم دشواریهای خاص خود را داشته و معمولاً در ایران علاوه بر برداشتهای نظری متناقض که سیاستهای متعارض را تولید میکند و نیز متصل نبودن سیاستگذاریهای فرهنگی - اجتماعی به واقعیات اجتماعی و تحولات ارزشی نسلی که ناکارآمدی را مضاعف نموده، با فقدان دانش سیاستگذاریهای اجتماعی در نهادهای تصمیمگیر هم روبهرو هستیم. بر این اساس سیاستگذاری تحولانگیز فرهنگی- اجتماعی را شاهد نبودهایم و از همین روست که تمامی دولتها در صد سال اخیر را بیشتر با صفتهای سیاسی و اقتصادی شناسایی میکنیم و کمتر دولتها را با برچسب اجتماعی مورد شناسایی قرار دادهایم. این تفاوت رویکرد دولتها در نپرداختن به سیاستگذاری اجتماعی و روی آوردن بیشتر به سیاستهای فیزیکی و ملموس را مربوط به دشواری سیاستگذاری میدانم. من در مقابل سیاستگذاری اجتماعی، به سیاستگذاری «فنسی» اشاره میکنم؛ همانند آنچه تهرانیها هرچند سال یکبار در میدان انقلاب مشاهده میکنند. معمولاً در منطقهای فنسی کشیده شده و پس از مدتی پروژهای فیزیکی و بتونی نمایان میشود. پروژه اجتماعی چون دارای ذینفعان متعدد و نیازمند مطالعه در ابعاد مختلف بوده و نیز قائل نبودن به تحولات نسلی و فقدان معیارهای سنجش و عدم اثرسنجی آینده آنها را با دشواری روبهرو می سازد. به انواعی از نیاز به سیاستگذاری اجتماعی که امروز در جامعه ایران با آن مواجهیم و فقدان آن سیاستها آثار عمیق خود را نشان داده است میتوان اشاره کرد؛ از جمله سیاست جنسیتی، سیاستهای رفاهی (نگاه کنید به سابقه ۶ دهه برنامهریزی توسعه که مسأله فقر و عدالت منطقهای را نتوانسته حل کند)، سیاستهای امنیت اجتماعی، امنیت روانی، اقتصاد اجتماعی (یارانهها)، خانواده، نظام تأمین اجتماعی و... در میان این سیاستها باید به مسأله کودکان و کار آنها توجه کرد. کار کودک نیز یک واقعیت اجتماعی و یک مسأله جهانی است. طبق آمار بینالمللی در طول یک دهه اخیر تعداد کودکان کار در کشورها از ۲۴۶ میلیون نفر به ۱۶۸ میلیون کاهش یافته است اما با شیوع بیماری کرونا میتوان انتظار داشت این روند نزولی متوقف شود. به گزارش یونیسف، در حال حاضر تقریباً کلیه کودکان جهان خارج از مدرسه هستند. به طوری که ۱۹۰ کشور دنیا مدارس خود را تعطیل کردهاند که شامل جمعیت یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون نفری کودکان و نوجوانان در دنیا میشود که این خود میتواند عاملی مؤثر در تشدید مسأله کار کودک باشد. نکته مهم در خصوص کار کودک این است که نه میتوان این مسأله را پاک کرد و نه باید در این خصوص سیاهنمایی شود بلکه باید به سمت واقعی کردن موضوع حرکت شود که همین رویکردی بود که در دولت تدبیر نسبت به این موضوع اتخاذ شد.
از لحاظ مفهومی ما باید بین انواع کودکان کار تفکیک قائل شویم. بین کار سنتی و طبیعی، کار اجباری و سوءاستفاده مرز هست. هرچند در حالت اول هم بهتر آن است که کودک، کودکی کند اما در آن حالت مثل کار کودکان در مزرعه یا خانه به والدین کمک میکنند اجبار و فشاری نیست. در حالتهای دوم و سوم، کودکان به چند دسته قابل تقسیمبندی هستند: یک دسته از این کودکان فاقد والدین مشخص هستند و متأسفانه مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، تعداد دیگری نیز از این کودکان هستند که با وجودی که دارای خانواده بوده اما آنها هم متأسفانه با اجبار از تحصیل محروم و به کار خیابانی مشغول میشوند و در نهایت دستهای دیگر نیز وجود دارند که آنها اتباع خارجی بوده و ماهیت مشخصی ندارند.
باور من این است که به هر روی باید جلوی سوءاستفاده از کودکان گرفته شود و در نهایت به جامعهای برسیم که محو کار کودکان در آن عملی شده باشد. زمینههای کار کودک بویژه عوامل اقتصادی و فقر باید کاملاً از بین برود و با افراد سوءاستفادهکننده برخورد قاطع صورت گیرد. کودکان کار باید مورد حمایت قرار گرفته و به سمت تحصیل در مدارس و طی کردن روند طبیعی کودکی هدایت شوند. در دورانی که در وزرات کار مسئولیت داشتم رویکرد مهم استفاده از مشارکت ظرفیتهای مردمی در سیاستهای حساس به کودک بود. تشکیل اتاق فکر کودکان با حضور نمایندگان سازمانهای غیردولتی و دولتی و صاحبنظران این حوزه از مهمترین اقدامات بود که منجر به تصمیم برای اصلاح قانون در این حوزه شد و آییننامه ساماندهی کودکان خیابانی با عنوان آییننامه حمایت اجتماعی از کودکان توسط کارشناسان وزارتخانه و با مشارکت فعالان این حوزه مورد بازنگری قرار گرفت و سیاستگذاری در این حوزه را در جامعه فعال کرد. همچنین شناسایی کودکان کار و خیابان خارج از مدرسه در قالب طرح شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل از دیگر اقداماتی بود که منجر به شناسایی کودکان در سطح ملی و محلی و تدوین برنامههای حمایت اجتماعی از آنها برای بازگشت به مدرسه بود.
نکته مهمی که باید به آن دقت شود این است که کودکان کار و خیابان در ایران اکثراً اتباع هستند. به گزارش بهزیستی کشور۷۰ درصد کودکان کار و خیابان اتباع خارجی مجاز و غیرمجاز هستند که باید از ظرفیتهای بینالمللی نیز برای حل مسأله اتباع فاقد مجوز و غیرمجاز در کشور استفاده کرد. ابلاغ لایحه اعطای تابعیت به کودکان حاصل از مادران ایرانی و پدران خارجی بخشی از کودکان فاقد هویت فقیر را که مجبور به تکدیگری در سطح شهر هستند مورد توجه و قابل حل خواهد کرد. سیستم حمایت اجتماعی باید سیاستهای حساس به کودک، طراحی و اجرای برنامههای حمایتی در ابعاد روانی، اجتماعی اقتصادی و آموزشی را با تأکید بر کودکان خانوادههای فقیر و آسیبدیده اجتماعی و در معرض آسیب و کودکان دارای معلولیت را مد نظر قرار دهد و در این حوزه از مشارکت صاحبنظران، ظرفیتهای مردمی، مؤسسات غیردولتی و خیریه استفاده نماید. در این مسیر نیازمند همکاری و همراهی بخشهای مختلف با هم هستیم، تهیه پاسخهای چند بخشی (یعنی پاسخی که بخشهای مختلف در آن مشارکت داشته باشند) میتواند به تأمین نیازهای کودکان، والدین آنها و حتی مراقبین کودکان کمک کند. همچنین پیامرسانی اجتماعی شفاف، هماهنگ و دوستدار کودک در مورد خطرات و آسیبپذیریهای ویژه کودکان در زمان شیوع بیماری باید در اولویت قرار گیرد.
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری و سخنگوی دولت
کشورها وابسته به اینکه در چه شرایط تاریخی، اقتصادی، سیاسی به سر میبرند، عرصههای مختلفی از سیاستگذاری در آنها اولویت مییابد و این موجب ناهمگونی سیاستگذاری و معضلی میشود که در ادبیات سیاسی آن را توسعه ناموزون مینامند. به نظر من بخشی از مسائل و بحرانهای کشورهای شبیه به ما را میتوانیم دربیتوجهی و بیاعتنایی به سیاستهای اجتماعی تبیین کنیم. مسائل رخ داده تحت عنوان بهار عربی و بحرانهای سیاسی را که در کشورهای مختلف رخ داد بیارتباط با این نقصان نمیدانم. حتی اعتراضات اخیر در کشور توسعهیافته و قدرتمندی مثل امریکا را هم میتوان با ناکارآمدی سیاستگذاری اجتماعی تبیین کرد.
همان چیزی که هابرماس به عنوان بحران مشروعیت سرمایهداری از آن نام برده که ناشی از عملکرد نامتعادل در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است که به بحران عقلانیت منجر میشود.
از طرفی سیاستگذاری اجتماعی هم دشواریهای خاص خود را داشته و معمولاً در ایران علاوه بر برداشتهای نظری متناقض که سیاستهای متعارض را تولید میکند و نیز متصل نبودن سیاستگذاریهای فرهنگی - اجتماعی به واقعیات اجتماعی و تحولات ارزشی نسلی که ناکارآمدی را مضاعف نموده، با فقدان دانش سیاستگذاریهای اجتماعی در نهادهای تصمیمگیر هم روبهرو هستیم. بر این اساس سیاستگذاری تحولانگیز فرهنگی- اجتماعی را شاهد نبودهایم و از همین روست که تمامی دولتها در صد سال اخیر را بیشتر با صفتهای سیاسی و اقتصادی شناسایی میکنیم و کمتر دولتها را با برچسب اجتماعی مورد شناسایی قرار دادهایم. این تفاوت رویکرد دولتها در نپرداختن به سیاستگذاری اجتماعی و روی آوردن بیشتر به سیاستهای فیزیکی و ملموس را مربوط به دشواری سیاستگذاری میدانم. من در مقابل سیاستگذاری اجتماعی، به سیاستگذاری «فنسی» اشاره میکنم؛ همانند آنچه تهرانیها هرچند سال یکبار در میدان انقلاب مشاهده میکنند. معمولاً در منطقهای فنسی کشیده شده و پس از مدتی پروژهای فیزیکی و بتونی نمایان میشود. پروژه اجتماعی چون دارای ذینفعان متعدد و نیازمند مطالعه در ابعاد مختلف بوده و نیز قائل نبودن به تحولات نسلی و فقدان معیارهای سنجش و عدم اثرسنجی آینده آنها را با دشواری روبهرو می سازد. به انواعی از نیاز به سیاستگذاری اجتماعی که امروز در جامعه ایران با آن مواجهیم و فقدان آن سیاستها آثار عمیق خود را نشان داده است میتوان اشاره کرد؛ از جمله سیاست جنسیتی، سیاستهای رفاهی (نگاه کنید به سابقه ۶ دهه برنامهریزی توسعه که مسأله فقر و عدالت منطقهای را نتوانسته حل کند)، سیاستهای امنیت اجتماعی، امنیت روانی، اقتصاد اجتماعی (یارانهها)، خانواده، نظام تأمین اجتماعی و... در میان این سیاستها باید به مسأله کودکان و کار آنها توجه کرد. کار کودک نیز یک واقعیت اجتماعی و یک مسأله جهانی است. طبق آمار بینالمللی در طول یک دهه اخیر تعداد کودکان کار در کشورها از ۲۴۶ میلیون نفر به ۱۶۸ میلیون کاهش یافته است اما با شیوع بیماری کرونا میتوان انتظار داشت این روند نزولی متوقف شود. به گزارش یونیسف، در حال حاضر تقریباً کلیه کودکان جهان خارج از مدرسه هستند. به طوری که ۱۹۰ کشور دنیا مدارس خود را تعطیل کردهاند که شامل جمعیت یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون نفری کودکان و نوجوانان در دنیا میشود که این خود میتواند عاملی مؤثر در تشدید مسأله کار کودک باشد. نکته مهم در خصوص کار کودک این است که نه میتوان این مسأله را پاک کرد و نه باید در این خصوص سیاهنمایی شود بلکه باید به سمت واقعی کردن موضوع حرکت شود که همین رویکردی بود که در دولت تدبیر نسبت به این موضوع اتخاذ شد.
از لحاظ مفهومی ما باید بین انواع کودکان کار تفکیک قائل شویم. بین کار سنتی و طبیعی، کار اجباری و سوءاستفاده مرز هست. هرچند در حالت اول هم بهتر آن است که کودک، کودکی کند اما در آن حالت مثل کار کودکان در مزرعه یا خانه به والدین کمک میکنند اجبار و فشاری نیست. در حالتهای دوم و سوم، کودکان به چند دسته قابل تقسیمبندی هستند: یک دسته از این کودکان فاقد والدین مشخص هستند و متأسفانه مورد سوءاستفاده قرار میگیرند، تعداد دیگری نیز از این کودکان هستند که با وجودی که دارای خانواده بوده اما آنها هم متأسفانه با اجبار از تحصیل محروم و به کار خیابانی مشغول میشوند و در نهایت دستهای دیگر نیز وجود دارند که آنها اتباع خارجی بوده و ماهیت مشخصی ندارند.
باور من این است که به هر روی باید جلوی سوءاستفاده از کودکان گرفته شود و در نهایت به جامعهای برسیم که محو کار کودکان در آن عملی شده باشد. زمینههای کار کودک بویژه عوامل اقتصادی و فقر باید کاملاً از بین برود و با افراد سوءاستفادهکننده برخورد قاطع صورت گیرد. کودکان کار باید مورد حمایت قرار گرفته و به سمت تحصیل در مدارس و طی کردن روند طبیعی کودکی هدایت شوند. در دورانی که در وزرات کار مسئولیت داشتم رویکرد مهم استفاده از مشارکت ظرفیتهای مردمی در سیاستهای حساس به کودک بود. تشکیل اتاق فکر کودکان با حضور نمایندگان سازمانهای غیردولتی و دولتی و صاحبنظران این حوزه از مهمترین اقدامات بود که منجر به تصمیم برای اصلاح قانون در این حوزه شد و آییننامه ساماندهی کودکان خیابانی با عنوان آییننامه حمایت اجتماعی از کودکان توسط کارشناسان وزارتخانه و با مشارکت فعالان این حوزه مورد بازنگری قرار گرفت و سیاستگذاری در این حوزه را در جامعه فعال کرد. همچنین شناسایی کودکان کار و خیابان خارج از مدرسه در قالب طرح شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل از دیگر اقداماتی بود که منجر به شناسایی کودکان در سطح ملی و محلی و تدوین برنامههای حمایت اجتماعی از آنها برای بازگشت به مدرسه بود.
نکته مهمی که باید به آن دقت شود این است که کودکان کار و خیابان در ایران اکثراً اتباع هستند. به گزارش بهزیستی کشور۷۰ درصد کودکان کار و خیابان اتباع خارجی مجاز و غیرمجاز هستند که باید از ظرفیتهای بینالمللی نیز برای حل مسأله اتباع فاقد مجوز و غیرمجاز در کشور استفاده کرد. ابلاغ لایحه اعطای تابعیت به کودکان حاصل از مادران ایرانی و پدران خارجی بخشی از کودکان فاقد هویت فقیر را که مجبور به تکدیگری در سطح شهر هستند مورد توجه و قابل حل خواهد کرد. سیستم حمایت اجتماعی باید سیاستهای حساس به کودک، طراحی و اجرای برنامههای حمایتی در ابعاد روانی، اجتماعی اقتصادی و آموزشی را با تأکید بر کودکان خانوادههای فقیر و آسیبدیده اجتماعی و در معرض آسیب و کودکان دارای معلولیت را مد نظر قرار دهد و در این حوزه از مشارکت صاحبنظران، ظرفیتهای مردمی، مؤسسات غیردولتی و خیریه استفاده نماید. در این مسیر نیازمند همکاری و همراهی بخشهای مختلف با هم هستیم، تهیه پاسخهای چند بخشی (یعنی پاسخی که بخشهای مختلف در آن مشارکت داشته باشند) میتواند به تأمین نیازهای کودکان، والدین آنها و حتی مراقبین کودکان کمک کند. همچنین پیامرسانی اجتماعی شفاف، هماهنگ و دوستدار کودک در مورد خطرات و آسیبپذیریهای ویژه کودکان در زمان شیوع بیماری باید در اولویت قرار گیرد.
روانسازی خط تولید
رئیس جمهوری دیروز مجدداً مختصات تولید ملی و نیز مسیر جهش تولید ملی را تشریح و ترسیم کرد اگـــر از کــارشــــناسان پرســـیده شــــود کـــه مهمترین تحول برای بهبود وضع اقتصاد و زندگی و معیشت مردم چیست، شاید یک پاسخ برجستهتر از هر پاسخ دیگری باشد. راه افتادن قطار تولید و رفع موانع آن پاسخ مشترک و اکثریت است. همچنان که روحانی گفت : مردم بدانند افتتاح پروژه ها نه در شرایط عادی و طبیعی بلکه در شرایط سخت تحریم و شیوع کرونا انجام می شود. تا پایان سال جاری 200 طرح مهم در بخش صنعت و معدن در کشور افتتاح خواهد شد. همه اصلاحات و تغییرات باید بر مدار این پاسخ بچرخد. اگر قرار است مقررات صادرات و واردات اصلاح شود، اگر قرار است مقررات بانکی اصلاح شود، اگر قرار است مقررات صدور مجوزها اصلاح شود و...
همه باید ناظر به این باشد که آیا این اصلاحات موجب روان شدن حرکت قطار تولید میشود یا خیر؟ صادقانه و صریح باید گفت که در جامعه ما تولیدکنندگان و سرمایهگذاران باید قرب و منزلت داشته باشند. کارمندان ادارات به جای تکریم آنان چنان برخورد میکنند که گویی با راه انداختن کار آنان در حال خدمت بزرگ و ... بیمزد و منتی به آنان هستند، در حالی که بزرگترین خدمت بهنظام اداری و مردم و کشور این است که دستان تولیدکننده و صنعتگر باز باشد تا رفاه و اقتصاد مولد را به مردم ارزانی دارد.
وجود انواع و اقسام مقررات و ضوابط برای شروع یک کار تولیدی و فقدان یک پنجره واحد برای حل همه مسائل تولیدکنندگان، یکی از موانع راه افتادن چرخ تولید در حد مطلوب است. اطلاعات موجود نشان میدهد که بخش مهمی از ظرفیت کارخانجات کشور، خارج از مدار تولید هستند. برخی از برآوردها نشان میدهد که تا 50 درصد ظرفیتها مشغول تولید هستند. این بدان معنا است که در صورت حل مشکلات، بدون نیاز به سرمایهگذاری جدید میتوان ظرفیت تولید کشور را حتی تا 50 درصد افزایش داد، حداقل میباید تا نصف این رقم را براحتی افزایش داد و در این صورت میلیونها شغل جدید ایجاد خواهد شد.
اینها از جمله مواردی است که اتفاقا اخیرا از سوی روحانی به وزیران مربوطه گوشزد می شود .به طور نمونه دیروز به وزیر مسکن و سرپرست وزارت صمت این تذکرات گفته شد.
یکی از مهمترین مشکلات تولیدکنندگان، نرخ ارز است. افزایش نرخ ارز اگر چه موجب تحرک تولید و صادرات شده است و جهش مهمی را در این زمینه ایجاد کرده همچنین موجب شده که تولید کالاهای وارداتی در داخل کشور از نظر اقتصادی مقرون به صرفه شود ولی ناپایداری تولید داخل را از حیث برنامهریزی و فقدان نقدینگی را نیز به همراه خود آورده است. مگر اینکه در این باره فکری شود. امید است رشد بورس قدری از این کمبود نقدینگی را جبران کند.
یکی دیگر از مشکلات نگاه منفی است که بهدلیل پروندههای مفاسد اقتصادی به فعالان و تولیدکنندگان اقتصادی به وجود آمده است. اگر خوب دقت کنیم روشن میشود که این مفاسد عموماً در بخشهای غیرمولد هستند. املاک و خرید و فروش و ارز و... و تولیدکنندگان به نسبت مبرا از فساد هستند. دلیل آن نیز چندان پیچیده و دور از ذهن نیست. با تولید نمیشود یکشبه ره صد ساله را پیمود. تولید یعنی نان خوردن از خلاقیت و کار، در حالی که مفسدین اقتصادی عموماً از طریق واسطه و رابطه با مأموران فاسد در مناصب گوناگون به کسب ثروت نامشروع میپردازند. بنابراین لازم است که نگاه مثبت به تولیدکنندگان را در هر حوزهای تقویت و تبلیغ کنیم و کار آنان را خدمت به جامعه و مردم، ارزشمند به حساب آوریم. روانسازی خط تولید و تبدیل شدن به یک ارزش مهم گام اصلی است که همه نهادهای حکومتی باید هماهنگ با یکدیگر آن را بردارند تا به جهش تولید که شعار سال است دست یابیم.
موضوعی که روحانی به عنوان رییس دستگاه اجرایی در دوجلسه ویزه جهش تولید این خط مشی را مشخص کرده و انتظار می رود همه قوا همگام و همقدم با او گام بردارند.
اولویت سرمایهگذاری در معادن عمیق
مهدی کرباسیان
مدیرعامل سابق سازمان توسعه و نوسازی معادن ایران
ایران کشوری معدنی است و با توجه به حجم بسیار پایین اکتشافات میتوان گفت که ما در این حوزه باوجود کارهای خوبی که در دولت یازدهم و دوازدهم صورت گرفته، با عقب ماندگی تاریخی روبهرو هستیم. با وجود این عقب ماندگی ایران جزو چند کشور معدنی دنیا است و این نشان میدهد که کشورمان به جهت منابع معدنی ذخایر بسیار خوبی دارد. از سویی داشتن منابع گازی فرصتی برای ما رقم زده است که بتوانیم به سمت فرآوری محصولات معدنی برویم و از هرگونه خام فروشی جلوگیری کنیم.
کشور استرالیا به جهت منابع معدنی ذخایر بالایی دارد ولی از آنجا که این کشور انرژی ارزان قیمت ندارد، بیشتر صادرکننده مواد معدنی خام است. این در صورتی است که ایران میتواند با توجه بهگازی که در اختیار دارد گامهای خوبی را در بخش صنایع بر دارد. بهعنوان مثال بیش از 3 میلیارد تن مواد ذغال سنگ کشف شده داریم که میتوان با بهرهبرداری از آن به دستاوردهای خوبی دست یافت. این در حالی است که خیلی از کشورها چنین بهرهمندی خدادای را ندارند. از سویی ایران با داشتن 68 نوع ماده معدنی میتواند نقش اساسی در حوزه معدن و صنایع معدنی در دنیا ایفا کند. با توجه به توضیحات ارائه شده و جایگاه بالای ایران در حوزه معدن ضرورت دارد که به این بخش بیشاز گذشته توجه شود، طی چند سال گذشته (از سالهای 92 تاکنون) با سرمایهگذاری که در حوزه فولاد و مس صورت گرفت، از جایگاه پانزدهم به جایگاه هشتم رسیدیم. بدین جهت با سرمایهگذاری صحیح میتوان به پیشرفتهای خوبی در صنایع معدنی دست پیدا کنیم. همچنین با حمایت از اتمام پروژههای نیمه تمام و پروژههای جدید که برای کامل کردن زنجیره تولید فولاد صورت گرفته، شاهد این هستیم که صادرات در این حوزه استراتژیک رقم خورد.
اگر بررسی صورت گیرد، سال 91 ما بهعنوان یکی از واردکنندگان عظیم فولادی بودیم در صورتی که اکنون بیش از 5 میلیارد دلار در زنجیره فولاد صادرات داریم. این نشان میدهد که حوزه معدن و صنایع معدنی یک حوزهای است که باید به آن بیش از گذشته توجه کرد. با این اوصاف تأکید میکنم که در بخش معدن نیاز به اکتشاف داریم. از حدود 80 سال پیش اکتشاف معدنی آغاز شده است این در حالی است که ما معدنی در کشور داریم که قدمت آن به هزاران سال پیش برمیگردد.
از اینرو در حوزه شناسایی معادن اولین اقدامی که باید انجام داد استفاده از ژئوفیزیک هوایی و نقشههای ماهوارهای است. باید بپذیریم که در این بخش عقب ماندگی داریم. سازمان زمینشناسی نتوانسته وظایف خود را بخوبی انجام دهد که این امر بهدلیل نداشتن بودجه و دولتی بودن صرف آن است.
نکته دیگر این است که با توجه به بررسیهای صورت گرفته طی چند سال اخیر، معادن بزرگ روی زمین مانند معادنی مثل گل گهر، انگوران، سنگان و چادرملو وجود ندارد؛ معادن بیشتر متوسط یا کوچکتر هستند که ذخایر آنها کمتر است. بدیهی است در این رابطه ضرورت دارد که دولت حمایت ویژهای داشته باشد و بودجهای را تخصیص دهد تا به عمق زمین رفت و معادن عمقی را فعال کرد.
نکته بعدی این است که ایران دسترسی به آبهای خلیج فارس تا دریای عمان دارد و با کشورهای افغانستان و آسیای میانه میتواند همکاریهای مشترک داشته باشد به گونهای که میتوانیم با استفاده از مزیت گاز، معادن کشورهای همسایه را فعال و تولید مشترک را تعریف کنیم. با این تفاسیر باید به چند نکته توجه کرد، اول اینکه حضور بخش خصوصی در معادن کوچک و متوسط صدردصد است و در معادن بزرگ، دولت سهم بسیار کمی دارد و بیشتر خصولتیها در معادن فعال هستند لذا باید جهتگیری به گونهای شود که بخش خصوصی بیشتر درگیر شود.
از سویی دیگر تأکید میکنیم سرمایهگذاری در معادن عمیق ضرورت دارد. برای تحقق چنین امری باید از تکنولوژی دنیا استفاده کرد؛ علم و دانش ایران از این لحاظ کم است و نیاز به تجربه و تخصص شرکتهای خارجی داریم. موضوع دیگر این است که بایستی در زنجیره فولاد، مس، روی، سرب و سایر مواد معدنی تا محصول نهایی حرکت کرد. در این میان بحث محیط زیست و مسائل اجتماعی هم اهمیت بسزایی دارد. بدین جهت میتوان تیم ویژهای از سوی استانها ایجاد کرد تا همراهیهای لازم صورت گیرد و البته رعایت کامل مسائل زیست محیطی باید در اولویت باشد.
همچنین دولت و مجلس بایستی از تصویب و ابلاغ بخشنامهها و مقررات مکرر در همه حوزههای صنعت جلوگیری کنند. ظرف دو سال گذشته به خاطر شرایطی که به جهت تحریم داشتهایم، تصممیات موردی اتخاذ شده که فعالان اقتصادی را با مشکلات متعددی مواجه کرده است. در نهایت باید گفت معدن و صنایع معدنی جایگاه ویژهای دارند با حمایت ویژه میتوان شاهد جهش در این حوزه بود.
مدیرعامل سابق سازمان توسعه و نوسازی معادن ایران
ایران کشوری معدنی است و با توجه به حجم بسیار پایین اکتشافات میتوان گفت که ما در این حوزه باوجود کارهای خوبی که در دولت یازدهم و دوازدهم صورت گرفته، با عقب ماندگی تاریخی روبهرو هستیم. با وجود این عقب ماندگی ایران جزو چند کشور معدنی دنیا است و این نشان میدهد که کشورمان به جهت منابع معدنی ذخایر بسیار خوبی دارد. از سویی داشتن منابع گازی فرصتی برای ما رقم زده است که بتوانیم به سمت فرآوری محصولات معدنی برویم و از هرگونه خام فروشی جلوگیری کنیم.
کشور استرالیا به جهت منابع معدنی ذخایر بالایی دارد ولی از آنجا که این کشور انرژی ارزان قیمت ندارد، بیشتر صادرکننده مواد معدنی خام است. این در صورتی است که ایران میتواند با توجه بهگازی که در اختیار دارد گامهای خوبی را در بخش صنایع بر دارد. بهعنوان مثال بیش از 3 میلیارد تن مواد ذغال سنگ کشف شده داریم که میتوان با بهرهبرداری از آن به دستاوردهای خوبی دست یافت. این در حالی است که خیلی از کشورها چنین بهرهمندی خدادای را ندارند. از سویی ایران با داشتن 68 نوع ماده معدنی میتواند نقش اساسی در حوزه معدن و صنایع معدنی در دنیا ایفا کند. با توجه به توضیحات ارائه شده و جایگاه بالای ایران در حوزه معدن ضرورت دارد که به این بخش بیشاز گذشته توجه شود، طی چند سال گذشته (از سالهای 92 تاکنون) با سرمایهگذاری که در حوزه فولاد و مس صورت گرفت، از جایگاه پانزدهم به جایگاه هشتم رسیدیم. بدین جهت با سرمایهگذاری صحیح میتوان به پیشرفتهای خوبی در صنایع معدنی دست پیدا کنیم. همچنین با حمایت از اتمام پروژههای نیمه تمام و پروژههای جدید که برای کامل کردن زنجیره تولید فولاد صورت گرفته، شاهد این هستیم که صادرات در این حوزه استراتژیک رقم خورد.
اگر بررسی صورت گیرد، سال 91 ما بهعنوان یکی از واردکنندگان عظیم فولادی بودیم در صورتی که اکنون بیش از 5 میلیارد دلار در زنجیره فولاد صادرات داریم. این نشان میدهد که حوزه معدن و صنایع معدنی یک حوزهای است که باید به آن بیش از گذشته توجه کرد. با این اوصاف تأکید میکنم که در بخش معدن نیاز به اکتشاف داریم. از حدود 80 سال پیش اکتشاف معدنی آغاز شده است این در حالی است که ما معدنی در کشور داریم که قدمت آن به هزاران سال پیش برمیگردد.
از اینرو در حوزه شناسایی معادن اولین اقدامی که باید انجام داد استفاده از ژئوفیزیک هوایی و نقشههای ماهوارهای است. باید بپذیریم که در این بخش عقب ماندگی داریم. سازمان زمینشناسی نتوانسته وظایف خود را بخوبی انجام دهد که این امر بهدلیل نداشتن بودجه و دولتی بودن صرف آن است.
نکته دیگر این است که با توجه به بررسیهای صورت گرفته طی چند سال اخیر، معادن بزرگ روی زمین مانند معادنی مثل گل گهر، انگوران، سنگان و چادرملو وجود ندارد؛ معادن بیشتر متوسط یا کوچکتر هستند که ذخایر آنها کمتر است. بدیهی است در این رابطه ضرورت دارد که دولت حمایت ویژهای داشته باشد و بودجهای را تخصیص دهد تا به عمق زمین رفت و معادن عمقی را فعال کرد.
نکته بعدی این است که ایران دسترسی به آبهای خلیج فارس تا دریای عمان دارد و با کشورهای افغانستان و آسیای میانه میتواند همکاریهای مشترک داشته باشد به گونهای که میتوانیم با استفاده از مزیت گاز، معادن کشورهای همسایه را فعال و تولید مشترک را تعریف کنیم. با این تفاسیر باید به چند نکته توجه کرد، اول اینکه حضور بخش خصوصی در معادن کوچک و متوسط صدردصد است و در معادن بزرگ، دولت سهم بسیار کمی دارد و بیشتر خصولتیها در معادن فعال هستند لذا باید جهتگیری به گونهای شود که بخش خصوصی بیشتر درگیر شود.
از سویی دیگر تأکید میکنیم سرمایهگذاری در معادن عمیق ضرورت دارد. برای تحقق چنین امری باید از تکنولوژی دنیا استفاده کرد؛ علم و دانش ایران از این لحاظ کم است و نیاز به تجربه و تخصص شرکتهای خارجی داریم. موضوع دیگر این است که بایستی در زنجیره فولاد، مس، روی، سرب و سایر مواد معدنی تا محصول نهایی حرکت کرد. در این میان بحث محیط زیست و مسائل اجتماعی هم اهمیت بسزایی دارد. بدین جهت میتوان تیم ویژهای از سوی استانها ایجاد کرد تا همراهیهای لازم صورت گیرد و البته رعایت کامل مسائل زیست محیطی باید در اولویت باشد.
همچنین دولت و مجلس بایستی از تصویب و ابلاغ بخشنامهها و مقررات مکرر در همه حوزههای صنعت جلوگیری کنند. ظرف دو سال گذشته به خاطر شرایطی که به جهت تحریم داشتهایم، تصممیات موردی اتخاذ شده که فعالان اقتصادی را با مشکلات متعددی مواجه کرده است. در نهایت باید گفت معدن و صنایع معدنی جایگاه ویژهای دارند با حمایت ویژه میتوان شاهد جهش در این حوزه بود.
سلام ایران
هر روز با شما در اینجا خواهیم بود، صدای شما، حرف شما و پیشنهاد شما را می شنویم و می خوانیم و بازگو می کنیم.با ما همراه باشید، بگویید و بنویسید
تلفن: 88769075 - 021 پیامک: 3000451213
نظــــــر مـــردم
پیگیر حق تسری کارکنان زندانها باشید/ پرسنل سازمان زندانها: لطفاً پیگیر حق تسری کارکنان زندانها باشید. حق تسری فوقالعاده خاص پرسنل زندانها سال 91 تصویب شده و با وجود تصویب قانونی اجرا نگردیده است. لطفاً پیگیری بفرمایید.
جـوابیه
پاسخ به پیام درج شده در تاریخ 31 اردیبهشت 99 با عنوان بدون اطلاعرسانی قبلی برق ایستگاههای مترو خاموش میشود
به اطلاع میرساند این مسافر محترم در خصوص خاموش شدن برق، به ایستگاه خاصی اشاره نکرده است، اما معمولاً چنین اتفاقی رخ نمیدهد و نور به اندازه کافی در ایستگاههای مترو وجود دارد. گفتنی است که در صورت قطع برق شهری، همواره برق اضطراری روشن است و جای هیچ ترس و نگرانی برای مسافران گرامی مترو نیست.
محسن محمدیان/ مشاور مدیر عامل و مدیر ارتباطات و امور بینالملل
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
اخبار این صفحه
-
آیا کرونا نظم سیاسی جهان را تغییر میدهد
-
پکن با تمدید تحریم تسلیحاتی ایران مخالف است
-
معادن را از حبس آزاد کنید
-
دودی که به چشم خاک هوا و جنگل میرود
-
خودمختاری در «سیاتل»
-
ایران قرن
-
ایران قرن
-
تجربه مدیریت کرونا را تکرار کنیم
-
ما و سیاستهای اجتماعی
-
روانسازی خط تولید
-
اولویت سرمایهگذاری در معادن عمیق
-
سلام ایران
اخبارایران آنلاین